- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۲۰۸۱
- شماره مطلب: ۴۷۰۱
-
چاپ
خواب آب
خیمه زد، ابر بلا بر خیمهها
باز شد پای عطش در خیمهها
ای سپهر! افتد تو را انجم در آب!
کهکشانهایت شود یکسر خراب!
ای سحاب! از دیدگان اشکی ببار
ز آستین رحمتت، دستی برآر
ای فرات! آتش به جانت اوفتد!
جوشش موج از زبانت اوفتد!
آفتاب! از هُرم خود قدری بکاه
رحم کن بر تشنگان بیپناه
هر که گوید نکتهای در باب آب
هر که تعبیری کند از خواب آب
این گره، آه! ای فرات! ای چارهساز!
میشود تنها به دستان تو باز
از عطش در چشم طفلان، خواب نیست
آبرو دیگر برای آب نیست
کودکان را دل همه در تاب و تب
روز آل فاطمه، همرنگ شب
آل حیدر جملگی افسردهاند
نوگلان از تشنگی پژمردهاند
بشْنو اینک بیتهایی دلنشین
از ادیبی فحل و مضمونآفرین:
«باغبان و باغ در بیآبیاند
وز عطش خورشیدها مهتابیاند»
«از میان خیمههای بوتراب
یک صدا میآید، آن هم آبآب»
-
آرزوها
ای قلم! امشب به یاریّام شتاب
تا سرایم مدح شهبانو، «رباب»
آه! ای بانوی عشقآموخته!
حاصلت یک روز و یکجا سوخته!
-
هرچه گویم
بعد چل روز و چهل منزل فراق
کاروان آمد به شور و اشتیاق
خاک این صحرا به محنت آشناست
نام این دشت بلا، کرببلاست
-
آن شب
آن شب که پدر به خانه، مهمان تو بود
تو جان پدر بودی و او جان تو بود
آن کس که تمام خلق مهمان ویاند
آن شب به سر سفرۀ احسان تو بود
خواب آب
خیمه زد، ابر بلا بر خیمهها
باز شد پای عطش در خیمهها
ای سپهر! افتد تو را انجم در آب!
کهکشانهایت شود یکسر خراب!
ای سحاب! از دیدگان اشکی ببار
ز آستین رحمتت، دستی برآر
ای فرات! آتش به جانت اوفتد!
جوشش موج از زبانت اوفتد!
آفتاب! از هُرم خود قدری بکاه
رحم کن بر تشنگان بیپناه
هر که گوید نکتهای در باب آب
هر که تعبیری کند از خواب آب
این گره، آه! ای فرات! ای چارهساز!
میشود تنها به دستان تو باز
از عطش در چشم طفلان، خواب نیست
آبرو دیگر برای آب نیست
کودکان را دل همه در تاب و تب
روز آل فاطمه، همرنگ شب
آل حیدر جملگی افسردهاند
نوگلان از تشنگی پژمردهاند
بشْنو اینک بیتهایی دلنشین
از ادیبی فحل و مضمونآفرین:
«باغبان و باغ در بیآبیاند
وز عطش خورشیدها مهتابیاند»
«از میان خیمههای بوتراب
یک صدا میآید، آن هم آبآب»