دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
تحویل سال سوختگان از محرّم است

زلفت زپیچ و تاب فزونش طناب شد

یک حلقه ده که قلب گلوی من آب شد

 

یک قطره اشک بهر تو بحر طویل گشت

یک ذره از فضیلت تو صد کتاب شد

کوتاه سروده
ابابیل

 

قاتلان

زیر چتر زلف‌هایی مقدس بر نیزه

راه می‌سپردند

ابابیل. ..

این بار برگشتند

شعری از کتاب رقعه، سرودۀ حمیدرضا برقعی
اتمام حجت

ننوشتید زمین ها همه حاصلخیزند؟

باغ‌هامان همه دور از نفس پاییزند

 

ننوشتید که ما در دلمان غم داریم؟

در فراوانی این فصل تو را کم داریم

 

ننوشتید که هستیم تو را چشم به راه؟

نامه نامه لک لبیک ابا عبدالله

عطر سیب سرخ

خون می‌شوند از جگر داغ، ناله‌ها وقتی که زخم می‌چکد از باغ لاله‌ها خورشیدها به رنگ شفق در غروب خون مهتاب‌ها اسیر کبودی هاله‌ها

کوتاه سروده
سری که آشناست

آن سر را

سال‌ها پیش دیده بود

بین دو سجده

بر شانه پیامبر سوار بود

و امروز بر نیزه

انگار حیدری تو، انگار زینب است او

برنیزه تکیه داده تنهاتر از همیشه

با چهرۀ خماری زیباتر از همیشه

 

بذر ترانه بارید از ابر خطبه‌هایش

اما زمین دل‌ها صحراتر از همیشه

 

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

 

زیر پامال کبود سم مرکب‌ها، نه

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

عصر عاشورا

 

بوی دود ربنایی سوخته          

می‌وزد در خیمه‌هایی سوخته

 

دیده‌ام در قاب زنجیری سیاه

عکس‌های کربلایی سوخته

 

شعر ورود به کوفه
تو عین آسمانی و این شهر عین خاک

این پشت بام‌ها که تو را سنگ می‌زنند دارند روی وجه خدا سنگ می‌زنند

با قصد خرد کردن عکس صفات حق سوی تمام آیینه‌ها سنگ می‌زنند  

غزل عاشورایی سعید بیابانکی
تو در میان غزل‌های ما نمی‌گنجی

لبانمان همه خشکند و چشم‌ها چه ترند درون سینۀ من شعرها چه شعله‌ورند نیامد آنکه سبویی عطش بنوشدمان هزار سال گذشته است و چشم‌ها به درند

به مناسبت وفات حضرت معصومه (س)
به یاد صحنۀ گودال کربلا افتاد

برای بار غمت سوگوار باید شد

تمام عمر از این غصه زار باید شد

 

برای خضرشدن در کنارصحن تو با

غلام و نوکر تو همجوار باید شد

 

نوشته‌اند برای زیارت زهرا

به سوی مرقد تو رهسپار باید شد

 

غزل عاشورایی یوسفعلی میرشکاک
خیز و جامه نیلی کن...

خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد دور عاشقان آمد، نوبت محرم شد  

نبض جاده بیدار از بوی خون خورشید است کوفه رفتن مسلم گوییا مسلّم شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×