دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کوتاه سروده
مرا ببخش

من از اسارت آل امیه برگشتم 

و مانده‌ام که چگونه به تو بگویم که 

مرا ببخش، بدون رقیه برگشتم 

راه شیری

این سواران کیستند؟ انگار سر می‌آورند از بیابان بلا گویا خبر می آورند این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است این سواران، کهکشان با خود مگر می‌آورند؟  

جان من و قلب مادر و گلوی تو

چون دلت از قفل جان زبانه برآرد

روح لطیف ترا ز خانه برآرد

 

طفلک معصوم من مسوز دلم را

آه تو از آتشم زبانه برآرد

تقدیم به حضرت رقیه (س)
این بیت‌ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

ای کاش این غزل و غمش ابتدا نداشت

جغرافیا برای زمین کربلا نداشت

 

این شعر داغ زد به دلم تا نوشته شد

این بیت‌ها مرا به چه رنجی که وا نداشت

 

 

انگشتری که همسفر گوشواره بود

آن شب که آســـمان خدا بی ستاره بود

مردی حضور فاجعه را در نظاره بود

 

ســـهم کبوتران حـــرم، از حـــرامیان

بال شکسته، زخم فزون از شماره بود

کوتاه سروده
شش ماهه منصور

انالحق بر لبت، شش ماهه منصور

سرت در باد رقصان، چشم بد دور!

 

شهادت با چنان شور و شکوهش

تو را می جست، از گهواره تا گور

کرببلا شیشه است و اصغر من نور

دیدن شش ماهه که هوار ندارد

طفلک من با شما که کار ندارد

 

بی زره آوردمش که آب بنوشد

اصغر من قصد کارزار ندارد

این سفر همره تاریخ به جا می‌ماند

نتوان گفت که این قافله وا می‌ماند خسته و خفته از این خیل جدا می‌ماند

این رهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی این سفر همره تاریخ به جا می‌ماند  

کوتاه سروده
پاک افتاد

زلال از ما جدا شد، پاک افتاد

چه غمگین از نفس، کولاک افتاد

 

مگر دریا و رود و برکه‌ای نیست

که عکس ماه روی خاک افتاد؟

ترکیب تو، به تجزیۀ نیزه‌ها رسید

داغ تو از تنم جگری تازه می‌برد

خرمن زباغ تو شرری تازه می‌برد

 

آن آیه را نخواند لبم بی مناسبت

هر لحظۀ تو وحی‌تری تازه می‌برد

در درون شریانم زن طوفان­زادی است

از دم نیزه هزاران سر خونین طی شد

زیر هر حنجره یک خنجر خونین طی شد

 

در درون شریانم زن طوفان­زادی است

که صدش حادثۀ محشر خونین طی شد

ماهی تشنه در بغل داری

آسمان تشنه، اشک‌ها جاری

چشم‌ها شور و زخم‌ها کاری

 

در میان دو رود سرگردان

ماهی تشنه در بغل داری

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×