دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قصیده‌ استاد همایی برای کتیبه ضریح حضرت مسلم بن عقیل (ع)

اگر جمال عمل خواهی و مقام جمیل

بیا به روضه‌ی درگاه مسلم بن عقیل

 

سفیر مذهب حق، پیش‌تاز جان‌بازان

که در طریق رضای خدای گشت قتیل

 

پرچم انقلاب عاشورا

 

مسلم که شکست سطوت بت‌ها را

 گردید سفیر، مکتب تقوا را

 

بر کاخ یزید با تن غرقه به خون

 زد پرچم انقلاب عاشورا را

 

فریاد ز کوفیان

 

فریاد ز کوفیان که نیرنگ زدند

 بر دامن آشوب‌گرى، چنگ زدند

 

با مسلم اگر چه روز بیعت کردند

 شب، عهدْ شکسته، بر سرش سنگ زدند

سلام بر مسلم

بر مسلم و جان‌نثاری‌اش باد سلام!

 بر خون وى از مردم آزاد سلام!

 

بین روح بلندش که به زیر شمشیر

 تنها به حسین بن على داد سلام

 

 

قصیده مصائبِ نایب منابِ حضرت اباعبدالله الحسین، جناب مسلـم بن عقیـل

چون ز یثرب، زی عراق آمد شهِ مالک‌‌رقاب

گفتی از مشرق در‌آمد، شد به مغرب، آفتاب

 

آفتابِ برجِ دین تا بست، عزمِ کوفه، رخت

خوانْد گردون از نُبی، «حَتّی تَوارَتْ بِالحِجاب»

 

اوّلین قربانی

ای سلام‌‌الله بر جان و تنت!

اشک و خونم، هر دو وقف دامنت

 

سر به زیر تیغ و چشمم سوی تو

نقد جانم رو‌نمای روی تو

 

نایب خاص

 

نایب خاص امام بی‌عدیل

مسلم، آن پور برومند عقیل

 

مسلم، آن بر شاه دین، نایب‌مناب

چون علی بهر رسول مستطاب

نجل عقیل

اشک ما جاری است هم‌چون سلسبیل

در عزای مسلم، آن میر جلیل

 

داستان مسلم آمد تا به یاد

آتش اندر سینه‌ی من اوفتاد

 

عاشقی دیگر

 

باز خواهم شورشی از سر کنم

شرح حال عاشقی دیگر کنم

 

«هانی بن عروه» کز انصار بود

دوّمین سرباز آن دربار بود

 

بریدی کو؟

بَریدی کو که شاه تشنه‌کام از وی خبر گیرد؟

مگر کز قتل مسلم، ترکِ این ناخوش سفر گیرد

 

مگر چون بشنود ظلمی که مسلم دید و طفلانش

حساب کار خویش و طفلکان خویش، برگیرد

 

 

سیمرغ فدایی

 

دل من بر سر این دار، صفایی دارد

وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد

 

خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من

هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد

کوفیان بی‌وفا

 

در کوفه، از وفا و محبّت، نشانه نیست

وز مهر و آشتی، سخنی در میانه نیست

 

کردار، جز نفاق و عمل، جز خلاف نه

گفتار، جز دروغ و سخن، جز فسانه نیست

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×