پیچید تا که نسخۀ ما را به جام عشق

ما را که برد جاذبۀ مستدام عشق

گفتیم یا علی و علی شد قوام عشق

یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق

از دل شب زدۀ مکه سحر می‌آید

عاقبت عمر شب شهر به سر می‌آید

بال جبریل روی خاک زمین فرش شده

دارد از عرش خداوند خبر می‌آید

هرکس گرفته غیر تو مأوای دیگر

خیری ندیده از گدایی‌های دیگر

من روزی‌ام را از تو بی منت گرفتم

منت فراوان است در هرجای دیگر

جلوۀ جنت ‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

بی عبا بود و نیمه جان می‌رفت

 کودک او دوان دوان می‌رفت

کربلا در دلش تداعی شد

 گویی امروز ساربان می‌رفت

مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی

که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی

جواب هر چه که باشد، نوازش است مرا

خدا کند بنوازد مرا ولو به لنی

باز گرفته دلم برای مدینه

باز نشسته دلم به پای مدینه

شکر خدا عاشق دیار حبیبم

شکر خدا که شدم گدای مدینه

هر آنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد

به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد

میان طایفه مرجع حساب خواهد شد

فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد

آقاى بى کسى که غم ارثیه داشته

انسى به داغ مادر انسیه داشته

کنج ‌اتاق خویش حسینیه داشته

با اهل خانه مجلس مرثیه داشته

دارم برای رنگ تنت گریه می‌کنم

پای نفس نفس زدنت گریه می‌کنم

باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟

یا بردن تو بردن با احترام بود؟

از حدیث لوح می‌آید مقامات اینچنین

که ندارد هیچ کس جز تو کرامات اینچنین

مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین

سال‌ها محکوم عشق توست، نیات اینچنین

حتی در آن لحظه که جسمش نیمه جان است

آقا به فکر ساعت و وقت اذان است

او سنگ ما را نیمه شب بر سینه می‌زد

آقای ما از بس که خوب و مهربان است