- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۹/۰۱
- بازدید: ۵۳۱۴
- شماره مطلب: ۱۹۱۸
-
چاپ
باید زمین کربلایت دیدنی باشد
باید زمین کربلایت دیدنی باشد
ششگوشهاش از عمق جان بوسیدنی باشد
پیراهن صدپارهات بر شانههای باد
هر روز بیش از پیشها بوییدنی باشد
ابر عقیل چشمهای خشک و بیحاصل
با آذرخش نام تو باریدنی باشد
حتی دهان داسها هم آب میافتد
وقتیکه گندمهای دشتت چیدنی باشد
خونی که از لبهای طفلی میشود جاری
باید به قلب آسمان، پاشیدنی باشد
یادت گلسرخی شود؛ تا زندگی جاریست
هر روز بین خارها روییدنی باشد
در سینه جا دادی شگفتیهای عالم را
حالا چگونه قصّهات فهمیدنی باشد؟
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
باید زمین کربلایت دیدنی باشد
باید زمین کربلایت دیدنی باشد
ششگوشهاش از عمق جان بوسیدنی باشد
پیراهن صدپارهات بر شانههای باد
هر روز بیش از پیشها بوییدنی باشد
ابر عقیل چشمهای خشک و بیحاصل
با آذرخش نام تو باریدنی باشد
حتی دهان داسها هم آب میافتد
وقتیکه گندمهای دشتت چیدنی باشد
خونی که از لبهای طفلی میشود جاری
باید به قلب آسمان، پاشیدنی باشد
یادت گلسرخی شود؛ تا زندگی جاریست
هر روز بین خارها روییدنی باشد
در سینه جا دادی شگفتیهای عالم را
حالا چگونه قصّهات فهمیدنی باشد؟