دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خیمه‌گاه زخمی‌ آب

از خیمه‌گاه زخمی‌ آب دود حریق العطش تا عرش می‌رفت _ امداد را _ پیچیده در شولای طوفان مردی به نام آبی دریا به شط زد ....

صدقه

 

چگونه است؟

که تو - دختر بانوی آب‌ها -

لب‌تشنه

اسیر بیابان کربلا شده‌ای

حریم ثانیه‌ها

 ای دختر خورشید!

عزیزک ماه!

می‌خوانمت به شعر

 

به احترام تو

وقتی که شعر به تماشات می‌نشیند

باید به آسمان نوشت

بیهوده نبارد

 

انگشتان زلال

نگار من!

گناه انگشتان زلالت

حریق اشک

حریق اشک

در آهِ خیمه‌های پریشان،

واژه‌های شعله‌ور

از قتلگاه می‌گذرد؛

پُر دل و صبور

 

سپیددل

سپیددل که شدی،

مهر و ماه

ضیافت

ضیافت

به فرداست،

 

تهاجم دست و داس

پاشیده خونِ بسی گُل

بر این کویر،

گل سرخ

من در سراسر تاریخ

نوباوه‌ای ندیده‌ام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×