دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خورشید روی نیزه

چشم خورشید بالای نیزه  

خون دلت ریخت بر پای نیزه

می‌زند آتش به دل، صبح تا شام  

درد پنهان و پیدای نیزه

حماسۀ توفان نوح

بی دوست، گرچه دل به جهان، من نداشتم  

از کوی عشق، طاقت رفتن نداشتم

در گلشنی که سوخته بود از تب خزان  

غیر از گلاب اشک به دامن نداشتم

 

خواهر خورشید

من ماندم و مرغ سحر و نوحه‌گری‌ها  

اندوه پرستو، غم بی بال و پری‌ها

من ماندم و هشتاد و چهار آیۀ عصمت  

در سایۀ آوارگی و در به دری‌ها

دو قرص ماه

دو گل از بوستان مصطفی، خوابیده‌اند اینجا

دو طفل نازنین، خواب پریشان، دیده‌اند اینجا

دو گلبرگ تر، از گلهای حسن یوسف زهرا

دو غنچه از گلستان وفا را چیده‌اند اینجا

 

باغ کرامت است...

والشمس چیست؟ جلوۀ روی تو یا حسین 

واللیل آیتی است ز موی تو یا حسین

سرچشمۀ بقاست به فتوای عاشقان 

یک جرعه از زلال سبوی تو یا حسین

سرمۀ چشم

ای جهان غرق تمنایت، حبیبی یا حسین! 

ای بهشت ما تولایت، حبیبی یا حسین!

می‌شوی موسی کلیم اللَّه وقتی بنگرد 

برقی از طور تجلایت، حبیبی یا حسین

توشۀ اشک

 

بیرون شهر بار گشودند قافله

نه غیر ندبه کار و نه جز نوحه، مشغله

 

افراشتند خیمه‌ی اهل حرم، نخست

زآن پس سرای پرده‌ی سالار قافله

قصّۀ یوسف

 

چون خیمه زد ز شام به یثرب، امام ناس

آسوده گشت، عترت پیغمبر از هراس

 

یعقوب اهل‌بیت نبی با بشیر گفت

کاین مژده را به مژده‌ی یوسف مکن قیاس

طریق وفا

 

ای جان باب! از چه نگیری به بر مرا؟

افکنده‌ای چو اشک، چرا از نظر مرا؟

 

ای مهربان پدر! ز چه نامهربان شدی؟

مهر تو بیش‌تر بُد از این پیش‌تر مرا

محفل ‌شوم

 

پیمود چون ز کوفه، جرس، راه شام را

از صبح کوفه دید توان، شامِ شام را

 

کم‌تر ز اهل کوفه نشد، جور اهل شام

شرح کدام گویم و وصف کدام را؟

احوال اهل‌بیت (ع)

 

چون شام گشت، آل پیمبر، مقامشان

از چاشت‌گاه کوفه بتر گشت، شامشان

 

از دُرد دَرد و زهر غم و شربت فراق

کرد آن ‌چه داشت، ساقی دوران، به جامشان

درد بی‌شمار

 

ای فخر کائنات! گذر کن دمی به شام

ما را اسیر بین، تو ایا سیّد انام!

 

دانند شامیان ز جفا، خون ما حلال

بگذر به ما که گشته به ما زندگی، حرام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×