دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود

قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم

و خدا خواست که بی دست و سر آغاز کنم

 

چشمم از عشق و خجالت زدگی پر شده بود 

 تیر دشمن کمکم کرد که ابراز کنم

 

کوتاه سروده
مانده فقط...

ظهر است و امام شهدا مانده فقط

همراهش گویی که خدا مانده فقط

 

شش ماهه و عباس؛ در اردوی حسین

سرباز ِ بدون دست و پا مانده فقط

 

مستی تمامی ندارد...

 مستی تمامی ندارد، حتی اگر تاک افتاد

حتی اگرساقی مست، خود نیزعطشناک افتاد

 

آزاده حُرّی که یک عمر زندانی تیرگی بود

بال وپرش را تکان داد، آزاد شد پاک افتاد

کوتاه سروده
کمی آهسته روید

رفتید و هنوز کربلا کرب و بلاست

رفتید همه، حسین دیگر تنهاست

 

ای خیل شهیدان کمی آهسته روید

یک کودک شش ماهه به دنبال شماست

گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
مدار ششماهه

مشک‌ها طبل‌های تو خالی

چشم‌ها موج موج بی خوابی

هی زبان دور لب نچرخان، من

خوب می‌دانم از چه بی تابی

 

 

عرق شرم روی پیشانی است

طفل در پیچ و تاب افتاده

هاجر خیمه‌های آل الله

پی رد سراب افتاده

 

این وعده را رسول خدا در حرا گرفت

بین بقیع دخترتان تا عزا گرفت

خاک بقیع بوی خود نینوا گرفت

 

منظومه‌های درد تو را می‌کنم مرور

سرگیجه از طواف غمت ماسوا گرفت

کوتاه سروده
لبان خشکیده

ای آب تو را هر آن که  بر ما بسته است

چون خار کمر به قتل گل‌ها بسته است

خشکیده لبان کوچک غنچۀ من

   ماندن و نماندنش به تو وابسته است

خلیل ماهی تشنه به این منا آورد

برای تو عسل و شیر را خدا آورد

 خدا به دست خودش آب تشنه را آورد

 

برای این که بفهمیم عشق عادی نیست

خدا دلیل خودش را به نیزه‌ها آورد

طشت و تیغ و خون شهید

در زیر آفتاب مبر آن جمال را

با کس معامله منما آن جلال را

 

گفتی که هست، آمدم و آب هم نبود

از اصغرت بترس و بکش احتمال را

آهای دست عزیزی که اوّل عشقی

دلت گرفته چرا حال تو خراب شده است

عزیز، چشم قشنگت چرا پرآب شده است

 

مگر که کودک من عیب و علّتی دارد

 جواب داری و امّا دلت کباب شده است

کوتاه سروده
مسیح عاشورا

وقتی گل ناشکفته پرپر می‌شد

با خون گلو گلوی تو تر می‌شد

این معجزۀ مسیح عاشورا بود

در دست پدر، پسر کبوتر می‌شد

یک طفل سرباز است و یک زن قهرمانش

می‌ریخت اشک و شوره می‌زد آسمانش

شب پرده بر می‌داشت از راز نهانش

 

با صیقل اشکی که هرم آه می‌داد

خم گشت پشت تیر از بار گرانش

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×