دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مدح حضرت علی‌اکبر (ع)

دلم سیّار دشت کربلا شد

گرفتار شه گل‌گون قبا شد

 

تپیدی مرغ دل اندر بر من

فتاده شوق اکبر بر سر من

 

زبان‌حال حضرت فاطمه صغری (س)

چه شود اگر گذر، ای صبا! تو به سوی کرببلا کنی؟[1]

چو رسی به دشت بلا ز من، تو به اکبرم گله‌ها کنی

 

ز منِ شکسته‌دل، ‌ای صبا! تو بگو به اکبر با‌وفا

چه شود که ای شه مه‌لقا! «نظری به جانب ما کنی؟»

 

مدح حضرت علی‌اکبر (ع)

چسان[1] لیلا کند درمان درد بی‌مداوا را؟

چگونه بی‌تو خواهد رفت راه شام و بطحا را؟

 

شبیه خاتم پیغمبرانی، ای علی‌اکبر!

تجلّی کرد انوار رخت در طور، موسی را

 

بی چاره نواز

ای که با عزّت و با شوکت و ناز آمده‌ای!

جان فدای تو! که بی‌چاره‌نواز آمده‌ای

 

ما اسیریم و غریبیم به ویرانۀ شام

منزل ما ز چه ای شاه حجاز! آمده‌ای؟

 

زبان حال دختر دردانه سیّدالشّهدا علیه السّلام

         

گویی که تنگ بوده زمین از برای تو

کاین­سان به روی نیزۀ اعداست، جای تو

 

یا خواستی ز مهر شوی سایۀ سرم

قربان مهربانی و مهر و وفای تو!

 

مصیبت حضرت رقیّه خاتون علیها السّلام

        

عمّه جون! بیا ببین مهمون برامون اومده

یه سر غرقه به خون، تو غم‌سرامون اومده

 

بگو بچّه‌ها دیگه گریه و زاری نکنن

از عزا بیرون بیان، آخه بابامون اومده

خرابۀ شام

            

کودکی در خرابه‌ای بی سقف

با سر باب گفت­وگو می‌کرد

 

سر بُبریده‌ را در آغوشش

هم‌چو گل عاشقانه بو می‌کرد

مصیبت حضرت بنت الحسین علیها و علی ابیها السّلام

            

این گوهری که در دل خاک آرمیده است

بنت الحسین، دختر محنت‌کشیده است

 

هر چند که در مسیر اسارت سه‌سال داشت

در راه شام سختی سی ساله دیده است

مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)

          

رقیّه، دختر شاه شهیدان

ز هجران پدر شد دیده گریان

 

صدای گریه‌اش در آن دل شب

شرر زد بر دل و بر جان زینب

 

مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)

            

به امّید پدر، یک شب به شهر شام خوابیدم

که شاید بینم اندر خواب، رخسار پدر؛ دیدم

 

مرا جا داد در آغوش مهرش از سرِ یاری

گه او بوسید رخسارم، منش گه چهره بوسیدم

 

مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)

         

پدر جان! یک شبی در راه شام از ناقه افتادم

هر آن چه ناله کردم، هیچ کس نشنید فریادم

 

پدر جان! کاروان بگذشت و من تنها در آن صحرا

چو دیدم خویش را از ترس، سر بر خاک بنهادم

مصیبت حضرت رقیّه خاتون (س)

          

دختری در آرزوی دیدن روی پدر

یک شبی در گوشه‌ی ویرانه‌ای خوابیده بود

 

ناگهان از خواب جَست و انقلابی شد پدید

گوییا در خواب، آن دختر، پدر را دیده بود

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×