دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عسل از کنج لبش ریخت

باد وقتی که برآن حلقۀ گیسو افتاد

سنگ باران شد و میدان به هیاهو افتاد

 

سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است

سنگ آنقدر به او خورد که از رو افتاد

 

از عسل شیرین‌تر لحظۀ آرامش توست

قد کشیدی چقدر مرد شدی در سختی

مرد آن است که غالب بشود بر سختی

 

از عسل شیرین‌تر لحظۀ آرامش توست

شادی از اینکه رسیده‌ست به آخر سختی

 

اذن گرفتن قاسم بن الحسن از عم بزرگوار

 

باز می‌خواهم دلی در رنج و غم

تا زنم بر کوی عاشقان قدم

 

پرده بردارم ز روی عاشقان

افکنم بر دیدۀ بیگانگان

 

هفت بند نی (بند پنجم)

 

پاشید تا خدا به زمین دانه‌های سرخ

رویید از نگاه تو پروانه‌های سرخ

 

نام تو از تصوّر اسطوره‌ها گذشت

آن سو تر از توهمُّ افسانه‌های سرخ

 

شیرین‌تر از عسل

ای ماه من که چشم و چراغ نبوتی

ریحانۀ بهشتی باغ نبوتی

ای جلو کرده حسن تو چون گوهر از صدف

‌ای یادگار سبزترین گوهر شرف

ماه زیبای کفن پوش

لاله سرخی و از خون خودت، تر شده‌ای

بی سبب نیست که اینگونه معطر شده‌ای

دشت را از شرر داغ دلت سوزاندی

راستی باغی از آلالۀ پرپر شده‌ای

عطر مدینه

قاسم که تنش ز زخم‌ها پُر شده بود

 خالى ز خودىّ و از خدا پُر شده بود

 

زهرا به زیارتش مگر می‌آمد

 کز عطر مدینه کربلا پُر شده بود

 

گل مجتبى

 

این پیک خدا بُوَد، جوابش بدهید

 ماه است، پناه ز آفتابش بدهید

 

اى سنگ‌دلان کوفه و شام و عراق!

 قاسم گل مجتبى است، آبش بدهید

 

بادا ز نظر دور!

این ماه که از پرده برون تافته است

 با موى بلندش دل و جان بافته است

 

بادا ز نظر دور! که این پور حسن

 در دامن حُسن پرورش یافته است

 

دو یادگار

آن لاله که عشق و خون، بهارش بودند

 مرغان بهشت بى‌قرارش بودند

 

آن روز که جاى مجتبى خالى بود

 در کرببلا دو یادگارش بودند

 

روشن‌گر هر انجمن

 

آن ماه که روشن‌گر هر انجمن است

 مجموعه‌اى از فضایل پنج تن است

 

در شادى و غم دست توسّل ما را

 بر دامن لطف قاسم بن الحسن است

حضرت قاسم بن حسن (ع)

سلام باد به ماهى که در محاق افتاد!

 گل مدینه که در دامن عراق افتاد

 

سلام بر حسن بن علىّ و قاسم او!

 که بین این پدر و این پسر، فراق افتاد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×