دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یک طفل سرباز است و یک زن قهرمانش

می‌ریخت اشک و شوره می‌زد آسمانش

شب پرده بر می‌داشت از راز نهانش

 

با صیقل اشکی که هرم آه می‌داد

خم گشت پشت تیر از بار گرانش

ترانۀ عاشورایی عبدالجبار کاکایی
جایی که شمر تعزیه اشکاشو پنهون می‌کنه

به عقل وامونده بگو یه روز تو رو رها کنه

دست از سر تو برداره راهی کربلا کنه

 

 چارۀ عاشقی چیه وقتی لب تشنه می‌خواد

عقلو نمی‌شه ببری وقتی که همرات نمی‌یاد

خوردی قسم به مادر پهلو شکسته‌ات

آقا بیا که ما ز غمت گریه می‌کنیم

ماه عزاست، بر حرمت گریه می‌کنیم

 

شکر خدا که دل به عزاخانه بار یافت

ماه بُکاست، ما به غمت گریه می‌کنیم

چه شد ای سر بریدۀ زینب؟

بوی باران و بوی دلتنگی

می‌وزد از حوالی چشمت

چه شده که شقایق و لاله

می‌چکد از زلالی چشمت

کوتاه سروده
زینب زینب زینب زینب زینب

آن روز حسین یک صدا زینب بود

آیینۀ غیرت خدا زینب بود

 

زینب زینب زینب زینب زینب

آن روز تمام کربلا زینب بود

نی‌نامۀ غریبی صحرای نینوا

قصه از ابتدای مدینه شروع شد

در بین کوچه‌های مدینه شروع شد

 

داغی دوباره بر جگر درد و غم زدند

آری دوباره حادثه‌ای را رقم زدند

 

غربت که در حوالی یثرب مقیم بود

این بار نیز قسمت مردی کریم بود

 

پای پیاده آمدم

عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد سخت است راه عشق ولی ساده می‌برد   پای پیاده آمدم و شوق وصل تو من را اگر چه از نفس افتاده، می‌برد   دل‌های عاشقان جهان کربلای توست نام تو را هر عاشق آزاده می‌برد

قرآن تلاوت می‌کند فرزند قرآن

  غم می‌دود در حنجری آتش گرفته

  اینجا صدای خواهری آتش گرفته

 

اینجا کبوتر بچّه‌­ها را یک کبوتر

 پیچیده در بال و پری آتش گرفته

 

نیزه نشینی تو مرا می‌کشد حسین

با هر نسیم زخم سرت تیر می‌کشد

گریه نکن که چشم ترت تیر می‌کشد

 

نیزه نشینیِ تو مرا می‌کشد حسین

قلبم شبیه زخم سرت تیر می‌کشد

 

اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است

اربعین است و دل از سوگ شهیدان خون است 

هر که را می‌نگرم غمزده و محزون است

زینب از شام بلا آمده یا آنکه رباب

 کز غم اصغر بی‌شیر، دلش پرخون است  

چهل روز تمام آتشفشانی شعله‌ور بودم

تمام راه‌ها را با تو عمری همسفر بودم

اگر زن بودم، اما مثل تو مرد خطر بودم

 

تو را شمشیرهای کینۀ ظهر دهم کشتند

برادر تا برادر داغ بودم، بی پسر بودم

 

برای کاروان بی چراغ و تشنۀ آبت

چراغ آه بودم، جویبار چشم تر بودم

درد دل حضرت زینب (س) با امام حسین (ع)

آنچه از من خواستی با کاروان آورده‏‌ام

یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده‌‏ام

 

از در و دیوار عالم فتنه می‌‏بارید و من

بی‏ پناهان را بدین دارالامان آورده‌‏ام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×