دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نیزه‌ها

عشق، تا گل کرد چون خورشید روی نیزه­‌ها

شانه­‌های آسمان لرزید روی نیزه­‌ها

 

بوی خون پیچید در پس­کوچه­‌های آسمان

ابرهای غصّه تا بارید روی نیزه‌­ها

کوتاه سروده
شعر صمیمیت انسان

تا شعر صمیمیت انسان خواندی

بی حنجره از لبان باران خواندی

تاریخ قیام انبیا کامل شد

وقتی که به روی نیزه قرآن خواندی

کوتاه سروده
تمام ماجرا

می‌دید تو را و کربلا را می‌دید

می‌دید تو را و نیزه‌ها را می‌دید

 

هر وقت که لب‌های تو را می‌بوسید

انگار تمام ماجرا را می‌دید

گاهی به دلِ تنور و گاهی دلِ تشت

گاهی به دلِ تنور و گاهی دلِ تشت

گاهی به خرابه‌ها و گاهی شبِ دشت

 

برخیز سوار! از صَفَر خسته شدیم

از نیزه سواری‌ات چهل روز گذشت

دیر راهب

بعد شهر بعلبک آل زیاد

راهشان در دیر راهب اوفتاد

 

کهنه دیری در درونش راهبی

شعله‌های طور دل را طالبی

قرآن ناطق

قرآن ناطقی

بر روی نیزه، رأسِ تو در حکم بسمله 

جسمت به روی خاک حروفِ مُقطعه

کوتاه سروده
پیام سرمدی

از بادیه بانگ احمدی می‌شنوم

بر نیزه پیام سرمدی می‌شنوم

 

گفتند که بوی سیب، اما انگار

من بوی گل محمدی می‌شنوم

کوتاه سروده
قرآن به روی نیزه

نگاهت دارد اعجاز مسیحا

قیامت می‌‎کند صحرا به صحرا

 

بخوان قرآن به روی نیزه و بعد

ببین تازه مسلمان‌های خود را

نیزه‌ات

پر می‌کشد دلم به تمنای نیزه‌ات

دنیای دیگری شده دنیای نیزه‌ات

 

جانی بده دوباره... به من نه به دخترت

تا جان نیامده به لبش پای نیزه‌ات

حکایت گیسو

نسیم آمد و شد بی‌قرار گیسویت

دچار آن شب یلدا، دچار گیسویت

 

اگرچه هر دو سیاه­‌اند مو به‌ مو امّا

نمی­‌رسد شب تارم به تار گیسویت

 

شبیه گریۀ ابر بهار می‌­بارم

که قطره ­قطره بشویم غبار گیسویت

بانگ لبیک

نیزه را سرور من بستر راحت کردی شام را غلغلۀ صبح قیامت کردی

بر لب تشنه‌ات آن روز حکایت می‌کرد خاتمی را که در انگشت شهادت کردی

سنگ‌ها شرمندۀ آیینۀ پیشانی‌ات

آیه‌ها جاری شدند از لهجه بارانی‌ات

یک به یک تفسیرشان در جلوه قرآنی‌ات

 

سوره‌های آسمانی را به وجد آورده‌ای

آفرین گفته خدا، بر طرز قرآن خوانی‌ات

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×