دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بند چهارم

 

تا گشود آن مه دل‌آرا چشم

 پرتو افزود مصطفى را چشم

 

گفت تکبیر، بر جمال حسین

 چون که افتاد مرتضى را چشم

بند سوّم

 

فلک علم، اختر آورده

 صدف عشق، گوهر آورده

 

پدر مهربان هستى بین

 پا به دامان مادر آورده

طواف لاله ها

تا وطن در نینوا کردم، حسین!

 روز و شب چون نی نوا کردم، حسین!

 

کاروانت را اگر آورده‌ام

 بارها خود را فدا کردم، حسین!

 

اتمام مأموریت

دگر از کربلا آن شور و غوغا برنمی‌خیزد

 از این صحرا به جز توفان غم‌ها برنمی‌خیزد

 

بیابان را سکوت غم به کام خود فرو برده

 صدایى جز خروش موج دریا برنمی‌خیزد

 

یاد اربعین

یک اربعین همین نه براى تو سوختم

 عمرى بُوَد که من به هواى تو سوختم

 

قربانیان عشق همه کشته می‌شوند

 جز من که بارها به مناى تو سوختم

 

 

آرزوی اربعین کربلا

نور مهر آن نگار ماه‌رو دارم هنوز

 سرفرازم چون به مهرش سر فرود آرم هنوز

 

رهنورد کوى عشقم، راه را گم کرده‌ام

 در پى گمگشته‌ی خود جست‌وجو دارم هنوز

 

اربعین حسینى

اى مونس دل! بیا و جانم باش

 مانند گذشته هم‌زبانم باش

 

برخیز و بگیر دست خواهر را

 اى پیکر پاره پاره! جانم باش

 

 

فریاد از تو

 

اى یزید! این همه بیداد مکن، داد از تو!

 کس ندیده است چو ما این همه بیداد از تو

 

در جهان، خانه‌ی ظلم و ستمت ویران باد!

 ز آن که ویران شده بس خانه‌ی آباد از تو

پرچم خدایى

آید ز راه کوفه و شام بلا هنوز

 بانگ دراى قافله‌ی کربلا هنوز

 

بعد از هزار سال که هر تازه، کهنه شد

 هر سال تازه‌تر شود این ماجرا هنوز

 

سکینه کنار جسم پدر

الا که غرق به خون اوفتاده پیکر تو!

بباید از که بگیرم نشانى سر تو؟

 

 ز بس که بر بدنت ریخته است بارش تیر

بسان غنچه دهن باز کرده پیکر تو

 

حسین بن على (ع)

اى که اندر فُلک هستى، ناخدایى می‌کنى!

 از کمال بندگى، کار خدایى می‌کنى

 

با نگاهى می‌گشایى عقده‌ی شب را ز صبح

 نى همین در کار ما مشکل‌گشایى می‌کنى

 

سوز تشنگی

 

از ورای پرده‌های خاک و خون

جلوه‌ی معبود می‌بیند حسین

 

زخم تیر و نیزه و شمشیر را

شاهد مقصود می‌بیند حسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×