دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دل عاشق، سپر‍‍ فاصله خواهد چه کند؟

عقل، وامانده شد و پرسش احوالم کرد

به خدا عشق عمو بود، سبکبالم کرد

غربت اوست که تبدیل به این حالم کرد

آنکه با جام می‌اش مست، همه عالم کرد

 

مست، بی دست شود، میکده بی سر خواهد

دل در این راه فقط یاری دلبر خواهد

دستم سپر می‌سازم اینجا زیر شمشیر

دستم رها کن عمه، دورش را گرفتند

راه عبور زادۀ زهرا گرفتند

 

می‌آیم از خیمه به امدادت عمو جان

بار دگر گرگان رهِ صحرا گرفتند

 

خاک پای زینبیم

شیعیان حیدریم و خاک پای زینبیم

با نگاه لطف زهرا، مبتلای زینبیم

 

برکت یک عمر گریه بر برادرهای او

لطف فرمودند و حالا ما گدای زینبیم

 

ای وارث خون گلوی سر بریده

دستی بده تا که بگیرم دست‌هایت

چشمی بده تا که کنم گریه برایت

 

دست توسّل دارم و چشم تمنّا

می‌دوزم امشب بر بلندای عطایت

 

بهانۀ کرب و بلا

شکر خدا که لطفِ تو دست مرا گرفت

مِهرت میان این دلِ ویرانه جا گرفت

 

امروز نه، که روز الست بربکم

با تو دلم بهانۀ کرب و بلا گرفت

 

بوی حسن گرفته تمامی قتلگاه

قرآن چرا به روی زمین اوفتاده است؟

شمر لعین به صفحه او پا نهاده است!

 

دیدم به چشم فاطمی خود، عمو حسین

زهرا کنار مقتل تو ایستاده است

 

بر پیکر ارباب، گوئیا کفن دوخت

ابری رسید و پیکرت را بر بدن دوخت

بر پیکر ارباب گوئیا کفن دوخت

 

تیری رسید و جسم عبدالله را هم

بر پیکر ارباب، جای پیرهن دوخت

 

حسینیۀ دل

ما گره خورده به گیسوی حسینیم فقط

در کمند خم ابروی حسینیم فقط

 

هر که با هر چه که مست است خودش می‌داند

ما که مست رخ خوشبوی حسینیم فقط

جلوۀ حُسن ازل

بنویسید غزل افتاده

جلوۀ حُسن ازل افتاده

 

بنویسید که از عرش خدا

سیزده ظرف عسل افتاده

 

عسل از کنج لبش ریخت

باد وقتی که برآن حلقۀ گیسو افتاد

سنگ باران شد و میدان به هیاهو افتاد

 

سنگ احساس ندارد که یتیمی سخت است

سنگ آنقدر به او خورد که از رو افتاد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×