دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فریاد ز کوفیان

 

فریاد ز کوفیان که نیرنگ زدند

 بر دامن آشوب‌گرى، چنگ زدند

 

با مسلم اگر چه روز بیعت کردند

 شب، عهدْ شکسته، بر سرش سنگ زدند

سلام بر مسلم

بر مسلم و جان‌نثاری‌اش باد سلام!

 بر خون وى از مردم آزاد سلام!

 

بین روح بلندش که به زیر شمشیر

 تنها به حسین بن على داد سلام

 

 

بذر غم

 

بر بذر غمی که کاشتم می‌گریم

 چون چاره دگر نداشتم می‌گریم

 

بر گریه‌ی من اگر چه دشمن خندد

 بر سینه سرت گذاشتم می‌گریم

وداع آخر

 

در تابش آفتاب، اى ماه! برو

 اکنون که روى به سوى «الله» برو

 

هنگام وداع آخر، اى جان حسین!

 پیش نظرم، چند قدم راه برو

قامت خم

 

از داغ تو، ای جوان! شرر می‌گردم

من لحظه به لحظه پیرتر می‌گردم

 

با قامت راست از حرم آمده‌ام

با قامت خم به خیمه برمی‌گردم

آتش به جگر

 

من شعله به جانم و تو آتش به جگر

 تو سوخته‌اىّ و من ز تو سوخته‌تر

 

بر گرد على! که شب نگردیده هنوز

 سیراب شوى پسر! تو از دست پدر

آینۀ طلعت دوست

اکبر که بُوَد آینه‌ی طلعت دوست

 جارى است ورا خون خدا در رگ و پوست

 

هم‌نام علىّ و نور چشمان حسین

 ماهی است که نور پنج خورشید در اوست

 

 

چشمۀ کوثر

 

آن کشته که یادگار پیغمبر بود

 لب‌تشنه و خویش چشمه‌ی کوثر بود

 

گر گفت به مقتل جگرم می‌سوزد

 سوز عطش و داغ على‌اکبر بود

جمال طاها

 

بر آینه‌ی جمال طاها صلوات

 بر نور دل زاده‌ی زهرا صلوات

 

مجنون على است لیلى حُسن ازل

 بر لاله‌ی بوستان لیلا صلوات

 

 

آینه

 

آنان که به رخساره‌ی اکبر دیدند

زآن آینه، سیمای پیمبر دیدند

 

زینب چو گرفتش به بغل، هاشمیان

در دامن او حسین دیگر دیدند

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×