دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دو ستاره دو امید

قد کشیده سروها مقابلت

می‌کنی نگاه سوی حاصلت

 

دو ستاره، دو امید، دو رشید

گوشواره‌های ماه کاملت

 

آشیانم رفته بر باد

خدایا خانمانم رفته بر باد

که تنها آشیانم رفته بر باد

 

مرا موی سپید زینبم گفت

تمام دودمانم رفته به باد

لهجۀ بارانی‌

عطش خون از لب قرآنی‌ات خورد

که آب از لهجۀ بارانی‌ات خورد

 

دل زهرا و زینب را شکسته

همان سنگی که بر پیشانی‌ات خورد

از چشم مادر

هفت آسمان حجاب شد و پرده را کشید

اما تمام حادثه را مادر تو دید

 

وقتی غریب دید تو را باورش نشد 

هی چند بار دست به چشمان خود کشید

کربلا را ز جنان یارترین می‌آید

عشق را بین که علمدارترین می‌آید اشک را بین که گهربارترین می‌آید

 

شد شریک غم ایام حسینش زینب عشق را مَحرم و غمخوارترین می‌آید

همچنان فاطمه بانوی عباداتی تو

 

آنکه نام از طرف خالق اعظم دارد مدح و تمجید ز پیغمبر اکرم دارد

 

کیست جز حضرت زینب که سرا پرده او حاجبی پاک، چنان حضرت مریم دارد

گلریز

 

فکر بِکرم چو زِ هَر دایره پرهیز کند روی‌گردان نظر از هر غم ناچیز کند

 

گوش دل راز مگو بشنود از پردۀ غیب تا چه مقدار کسی گوش دلی تیز کند

ایران امام زاده سرای تبار اوست

آنجا که عاشقی است همیشه فضای ماست

در مرغزار دربه دری ردپای ماست

 

وقتی که نان سفرۀ ما از محبت است

صدها هزار حاتم طائی گدای ماست

 

دین و طریقت همه انبیا علی است

ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

ابر بهار

در پنجۀ داغ، قد کمانی شده است

نامی که به صبر، جاودانی شده است

 

چشمش که به آب می‌خورد، می‌بارد

چون ابر بهار ناگهانی شده است

گلوی برادر

ای داده ز دست، یاور خود را

وز دست نداده باور خود را

 

ای برده به ساحل یقین از موج

کشتیِّ به خون شناور خود را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×