دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
یال پریشان

جوشنی از زخم بر تن، اشک بر افشان، ذوالجناح  

مثل خورشیدی دمید از شرق میدان، ذوالجناح

انقلاب کربلا را، تا کند پیغمبری  

یال را تر کرد از خون شهیدان، ذوالجناح

یوسف کربلای من

ای دل داغدار من، صحنۀ کربلای تو  

هر نفسم شرارۀ، آتش خیمه‌های تو

یوسف کربلای من، شهید نینوا من  

از چه برهنه‌ای، چه شد، پیرهن و ردای تو؟

 

غروب نینوا

هزاران رشتۀ زنجیر، بر پای بهار اینجاست

اسیر پنجه توفان، تمام برگ بار اینجاست

 

تمام سبزه‌ها در زیر پای خشم توفان سوخت  

پرستوهای احساس مهاجر، سوگوار اینجاست

 

قطار آتش

دشت‌ها در آتش تب، بی‌ امان می‌سوختند  

کوه‌ها آتشفشان آتشفشان می‌سوختند

خیمه‌های مشتعل، گیسوپریش و شعله‌ور  

در حریص ضجه‌های کودکان می‌سوختند

بادها خنجر به دست از چار سو می‌آمدند  

لاله‌ها از شش جهت تا استخوان می‌سوختند

لالۀ پرپر زهرا

ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو  

دل ما بیت الهی ز دلارایی تو

با وجود رخ خونین و به خاک آلوده  

صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو

 

گوشوار عرش

 

در این دل شکسته به غیر از شراره نیست

همراه من به جز جگر پاره‌پاره نیست

 

می‌ریزد از دو چشم‌ترم، اشک بی‌‌کسی

دیگر به آسمان دلم، یک ستاره نیست

خضرا و غبرا

 

ای ز داغ تو روان، خون دل از دیده‌ی حور!

بی‌تو عالم همه ماتمکده تا نفخه‌ی صور

 

خاک‌بیزان به سر، اندر سر جسم تو بنات

اشک‌ریزان به بر از سوگ تو، شَعرای عبور

نماز شکر

نمی‌گویم ز نوک نیزه با خواهر، تکلّم کن

نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحّم کن

 

اگر چه غنچه‌ی بی‌آب، هرگز نشکفد امّا

درِ فردوس را بگْشا، به روی من، تبسّم کن

 

بهای عصمت

 

تا مصحف جمال تو گردیده منظرم

آیات حُسن توست به هر جا که بنْگرم

 

جز آن‌ که بینم از جلواتت به هر نگاه

سود از سواد دیده‌ی خونین نمی‌بَرم

کهکشان نظاره‌گر

 

چون پیش چشمشان، سر شه ‌بر سنان گذشت

در حیرتم که بر سر زینب، چسان گذشت

 

تا بوسدش گلو، نرسیدش به نیزه، دست

آوخ که نیزه نیز بر او سرگران گذشت!

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×