دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بار سفر بستی، مدینه شعله‌ور شد

پنهان ز خواهر می‌کنی چشم ترت را

شاید ندیدی اشک‌های خواهرت را

 

بار سفر بستی، مدینه شعله‌ور شد

در یاد دارم آن نگاه آخرت را

 

ام البنین روی سرت قرآن گرفته

تا پر کند یک بار جای مادرت را

کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی

ساربان غریب می‌خواهی این همه مست را کجا ببری؟

تشنه آورده‌ای که آب دهی، یا به سرچشمۀ بقا ببری؟

 

کعبۀ هاج و واج را دیروز، در معمای خود رها کردی

یک قبیله ذبیح آوردی غرق خون تا دل از مِنا ببری

آب پشت سرشان امّ بنین می‌ریزد

وقت پرواز رسیده، پر خود را برداشت

زودتر از همه آب‌آور خود را برداشت

 

مشک‌ها را که علمدار روی ناقه گذاشت

یا علی گفت و علی اصغر خود را برداشت

 

بغلش کرد و صدا زد که خدا رحم کند

بر سر دوش عمو دختر خود را برداشت

 

به مناسبت شهادت امام علی (ع)
نَهم با کام عطشان زیر خنجر، حنجر خود را

به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را

شنیدم نالۀ جانسوز زهرا، مادر خود را

 

نگه بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم

که می‌شوید زاشک دیده زخم شوهر خود را

دست لیلا بهار آورده

در بهاران چمن درست شود

عشق با سوختن درست شود

 

روی قلبم حسین بنویسید

تا عقیق یمن درست شود

مدح حضرت علی اکبر (ع)
این کرم‌خانه بعید است از گدا خالی شود

 در محبت گاه بیماری ز درمان بهتر است

یار وقتی نیست حال نابسامان بهتر است

 

بی محلی‌های لیلی دار مجنون است آه

گاه دشنام لبی از گفتن جان بهتر است

شعر جدید سید مجتبی ربیع نتاج در مدح حضرت علی اکبر (ع)
در قلب بابایت حرم داری

ای کاش آنجا زیر پاهایت

مثل مدینه در تلاطم بود

آنجا که شد شش گوشه جا دارد

یک گنبد خضرای دوم بود

به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، می‎شود مجنون

رُخش سبزه ‎است و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر اگر ما می‎پذیرفتیم مفهوم تناسخ را

پیش پایت سر خوبان دو عالم به سجود

ای که از طلعت تو شمس و قمر آشفته

شب پریشان شده، دامان سحر آشفته

 

جوهر از وسعت اوصافِ تو لب خشکیده

و به توصیف تو ارکان هنر آشفته

 

رحمه الواسعه‌ای، عرش خدا مسند توست

به کران تو بلندای نظر آشفته

مدح حضرت علی اکبر (ع)
غزال لیلا

پسر از جای خود برخاست، بسم اللهِ مَجْراها ...

و با او پر کشید آرام چشمی رو به رویاها

 

زمین یک بوسه‌ ایمان شد در آیات قدم‌هایش

و وحی آمد که:  اِنّ الارضْ، لَهُ اِنّا خَلَقْناها  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×