دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خواهر و قبر برادر

 

بازم هواى کوى تو بر سر فتاده است

 وز ماتمت به جان من اخگر فتاده است

 

عمرم گذشت و وصل تو ممکن نشد مرا

 دیدار ما مگر که به محشر فتاده است؟

اربعین

 

باز اشکم به دیده می‌آید

«بوى گل‌هاى چیده می‌آید»

 

باز از دور، بانگ قافله‌اى

 که به مقصد رسیده می‌آید

معتکف قبلۀ راز

 

اى شهیدى که به ایثار تو می‌نازم من!

 آمدم تا عَلَم عشق برافرازم من

 

آمدم با قد خم سایه کنم بر قبرت

 گر به جسم تو نشد سایه بیندازم من

دُرّ پیروزى

ندارم از غم آن حالت که گویم حالت خود را

 پریشان‌تر شوم چون یاد آرم حسرت خود را

 

تو سرّ اللّهى و آگاهى از حالم ولى خواهم

 بیان سازم ز سوز دل، حدیث محنت خود را

 

 

مصیبت اربعین (۲)

         

بر سر کوی تو جسمی ناتوان آورده‌ام

قامتی خم گشته از جور زمان آورده‌ام

 

بر مزار تو، حسینم! اینک از شام خراب

از زنان و کودکان یک کاروان آورده‌ام

مصیبت اربعین (۱)

      

کاروانی است کز او سوز درا می‏‌آید

این درا بین که چه با شور و نوا می‌‏آید

 

کربلا بار دگر کرببلای دگر است

زینب غم‌زده از شام بلا می‌‏آید

اربعین و جابر بن عبدالله انصاری

        

«شنیدستم که مجنون با دل زار

چو شد از مُردن لیلی خبردار»

 

گریبان چاک زد از بهر دلبر

به قبرستان شدی با دیدۀ تر

 

مصیبت اربعین

        

باز در دشت بلا با چشم گریان آمدم

خود نه تنها بلکه با جمعی پریشان آمدم

 

ای حسین من! ز جا برخیز و حال من ببین

زینبم کز شام و کوفه دیده گریان آمدم

کاروان دل

        

به کربلای تو، یک کاروان دل آوردم

امانتی که تو دادی، به منزل آوردم

 

هزار بار به دریای غم فرو ‌رفتم

که چند دُرّ یتیمت، به ساحل آوردم

 

تو لطف کردی و گفتی که ذاکرت باشم

           

تمام عشق من این است شاعرت باشم

وَ با دو پای پیاده مسافرت باشم

چه می­‌شود که شب اربعین حرم آیم؟ کبوترت بشوم، آه! زائرت باشم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×