دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پرچم اسیری

مجنون‌صفت به دشت و بیابان دویده‌ام

اکنون به کوی عشق تو جانان رسیده‌ام

 

در راه عشق تو، شده پایم پُر آبله

از بس که روی خار مغیلان دویده‌ام

 

شرار آه

 

برگشتم از سفر، گل در خون تپیده‌ام!

ای سرو سرفراز! ببین قد خمیده‌ام

 

وقتی دلم به خون جگر، موج می‌زند

گویی که من به جای تو در خون تپیده‌ام

خضاب خون

داستان‌هایی که از شام خراب آورده‌ام

عالمی از صبر خود، در اضطراب آورده‌ام

 

رأس خونین تو بر نی بود با من هم‌سفر

خود تو دانی زآن چه از شام خراب آورده‌ام

 

پیک غم

 

سحر چون پیک غم از در درآید

شرار از سینه، آه از دل برآید

 

درای کاروانی از وطن دور

به گوش جان ز دیوار و در آید

سخت‌ترین داغ

 

از این وجود که من زنده باشم و تو نباشی

دگر چه سود که من زنده باشم و تو نباشی؟

 

کشم به هر نفسی آه و جای آه برآید

ز سینه دود که من زنده باشم و تو نباشی

اربعین

 

ای چاره ساز خلق که بی‌چاره‌ی توام!

یک اربعین گذشت که آواره‌ی توام

 

با اشک دانه دانه و با قلب چاک چاک

زوّار قبر پیکر صد پاره‌ی توام

 

اربعین حسینی

 

آورده‌ام به کوی تو جان دوباره را

جانی که دیده است غم بی‌شماره را

 

برخیز یا حسین! که زوّار خسته‌ات

بهر زیارت آمده دارالزّیاره را

اربعین

 

ای در دلم مقیم که خاکت مقام شد!

خاک از وجود قدس تو قدسی مقام شد

 

برخیز و حال قافله‌ی خویش را ببین

ای میر کاروان که به خاکت مقام شد!

اتمام مأموریت

دگر از کربلا آن شور و غوغا برنمی‌خیزد

 از این صحرا به جز توفان غم‌ها برنمی‌خیزد

 

بیابان را سکوت غم به کام خود فرو برده

 صدایى جز خروش موج دریا برنمی‌خیزد

 

یاد اربعین

یک اربعین همین نه براى تو سوختم

 عمرى بُوَد که من به هواى تو سوختم

 

قربانیان عشق همه کشته می‌شوند

 جز من که بارها به مناى تو سوختم

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×