دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
موسم عزا

 

محرّم آمد و شد موسم عزای حسین

سیاه‌پوش فلک گشت از برای حسین

 

گر از خدا طلب خون‌بها حسین کند

به جز خدا، به خدا! نیست خون‌بهای حسین

سال‌شصت و یک

 

روییدن هلال که کم‌کم شروع شد

در نبض واژه‌ها، تپش غم شروع شد

 

بغض زمان شکست و دل آسمان گرفت

اشک زمین ز چشمۀ زمزم شروع شد

جانب مغرب

هلالی از فلک سر زد که پشتی چون کمان دارد

مگر بر دوش خود، بار غم شاه جهان دارد؟

 

خجالت می‌کشد گویا ز نور دیدۀ زهرا

که سر افکنده در زیر و رخی چون زعفران دارد

 

شب اول

دوباره اشک می‌ریزم به پای ماجرایی سرخ

دوباره یار می‌آید وَ بر دوشش عبایی سرخ

 

دوباره روضه می‌خوانند مردم با صدایی سرخ

که بر پا می‌شود یک بار دیگر کربلایی سرخ

آغاز شده ...

باشم ای کاش که در حال و هوایت امشب

بشوم ذرۀ خاک کف پایت امشب

 

کاسه در دست گرفتم که گدایت باشم

نظری کن به گدایت به گدایت امشب

غروب شصت و یک

حتی خدا در اول والفجر و مریمش

سوگند خورده است به ماه محرمش

 

شب‌های قدر محترم و با فضیلت‌اند

امّا نمی‌رسند به شب‌های ماتمش

یا حسین

    یازده ماه از خدا این روزها را خواستم دیدۀ تر خواستم، حال بکا را خواستم  اذن دقّ الباب این خانه برای ما بس است  استجابت پیشکش، فیض دعا را خواستم      

شغل شریف

به نام شغل شریف تمام نوکرها

حسین امام من است و امام نوکرها

 

که وقت بذل عطا، پشت درب خانه او

قیامتی شود از ازدحام نوکرها

محرم

دنیا بدون روضۀ آقا جهنم است

یعنی بهار نوکری ما محرم است

 

شکر خدا که خرج عزای تو می‌شوم

روضه به کار و زندگی ما مقدم است

روایت است

دمید ماه محرم که غرق آه شدیم

بسان طائر زخمی بی‌پناه شدیم

 

دوباره مضطر و غمگین، دوباره نالانیم

و در عزای حسین غریب، گریانیم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×