دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دل آب آور

تقویم، روی صورتش چشم تری دارد

ماهِ محرم حس و حال دیگری دارد

 

سر وا نخواهد کرد این بغضِ گره خورده

در حنجرش حتما کلافِ بی سری دارد

محرم می‌رسد...

مجال گریه‌ها کوتاه کوتاه

محرم می‌رسد لب‌تشنه از راه

 

به یاد غنچۀ نشکفته کم کم

فرو می‌غلتد از کنج گلوگاه

کوتاه سروده
مهمان نوازی!

دلم مانده ست و داغ جانگدازی

که شد با حرمت نام تو بازی

 

تنم زخمی، لبم تشنه، دلم خون

امان از این همه مهمان نوازی

صـد چـشـمه چـشـم، کوثـر و زمـزم بیـاوریـد

مـردم بسـاط گـریـه و مـاتـم بیـاوریـد

وقتش شده که بیرق و پرچم بیاورید

 

مــردم کتـیبه‌هـای حـسـینیـّه نـزد کیـسـت؟

«باز این چه شورش است که...عالم» بیاورید

پس انداز گریه

در عشق اقتدا به اویس قرن کنیم

این دیده را ز اشک، عقیق یمن کنیم

 

امسال هم تمام پس‌ انداز گریه را

قسمت شده که خرج سیاهی زدن کنیم

 

با نامتان حسینیه را کربلا کنیم

وقتش شده که هستی خود را فدا کنیم تا اینکه نذر روضۀ خون خدا کنیم   وقتش شده که مثل حسینیه‌های اشک دل را به رنگ پرچم ماه عزا کنیم

تار و پود آه

  پیراهن سیاه بفرما خوش آمدی                                  ای تار و پود آه، بفرما خوش آمدی

                                 سالی در انتظار تو چاووش خوانده‌ایم                                  ای آمده ز راه بفرما خوش آمدی

حوالی حرم

دوباره آمدی و از غمِ دلم کم شد

دوباره عهد من و اشک دیده محکم شد

 

و عشق آمد و دل‌ها تهی شد از ابلیس

بهشت گمشده آخر نصیب آدم شد

اشک مرا بریز که مرهم کنی مرا

آماده می‌شوم که فراهم کنی مرا خرج عزای ماه محرم کنی مرا

 

آشفته‌ام، به سینه‌زدن عادتم بده تا در صفوف نوحه منظّم کنی مرا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×