مشخصات شعر

غروب شصت و یک

حتی خدا در اول والفجر و مریمش

سوگند خورده است به ماه محرمش

 

شب‌های قدر محترم و با فضیلت‌اند

امّا نمی‌رسند به شب‌های ماتمش

 

امروز نه، غروب همان سال شصت و یک

ما را گره زدند به نخ‌های پرچمش

 

این دستمال گریه پر از نور می‌شود

وقتی به دست روضۀ خورشید می‌دمش

 

چشمی که در بهشت تو گریان نمی‌شود

باید حواله داد به دست جهنمش

 

جانم فدای محتشم خانواده‌ات

با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

 

غروب شصت و یک

حتی خدا در اول والفجر و مریمش

سوگند خورده است به ماه محرمش

 

شب‌های قدر محترم و با فضیلت‌اند

امّا نمی‌رسند به شب‌های ماتمش

 

امروز نه، غروب همان سال شصت و یک

ما را گره زدند به نخ‌های پرچمش

 

این دستمال گریه پر از نور می‌شود

وقتی به دست روضۀ خورشید می‌دمش

 

چشمی که در بهشت تو گریان نمی‌شود

باید حواله داد به دست جهنمش

 

جانم فدای محتشم خانواده‌ات

با این چه نوحه و چه عزا و چه ماتمش

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×