دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
مرهم فراق

آخر بگو چه چاره کنم با غم فراق؟

آهی ز حسرت است فقط همدم فراق

 

با گریه کردن این دلم آرام می‌‌شود

یعنی که اشک بود فقط مرهم فراق

 

مصحف غم‌های کربلا

شب‌های بی قراری چشمم سحر نشد

دلواپسی و غربت و اندوه، سر نشد

آهم کشید شعله، ولی بال و پر نشد

اصلاً کسی ز حال دلم با خبر نشد

 

 

اسب حیوان نجیبی نیست

در جهان دیگر غریبی نیست بعد از کربلا

زندگی جز ناشکیبی نیست بعد از کربلا

 

زندگی تکرار دیروز است و امروزی که نیست

چون که در فردا نصیبی نیست بعد از کربلا

 

وا غریبا ز تو و جامه‌دریدن با من

دست خالی ز من و تار عبایش با تو

مژه‌ای از من و خاک کف پایش با تو

 

زحمت روضه‌مان هم که فقط با زهراست

قندش از مادر تو، مزۀ چایش با تو

 

بدون اشک غمت، باغ دیده پژمرده است

جهان من که جدا از تو جانم افسرده است

شبی صدا نزنم یا حسین، دلم مرده است

 

قسم به عشق که جانم به گریه محتاج است

بدون اشک غمت، باغ دیده پژمرده است

 

لطف تو می‌‌کشد به حرم عاشق تو را

      شاه کرم به حال دل من نگاه کن

      ماه محرم است، مرا رو به راه کن

 

     لطف تو می‌‌کشد به حرم عاشق تو را

      با یک نگاه می‌‌شود این سینه کربلا

 

سلام آفتاب

سایه‌ات تا روز محشر بر سر من مستدام

بهجه قلبی، علیک دائما منی السلام

 

قرص قرص است از کنارت بودنم دیگر دلم

تکیه‌گاه شانه‌های خسته‌ام در هر مقام

 

خدا کند که به ما کربلا افاضه کند

حضور دارد و ما فکر غربتش هستیم

غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم

 

سراغ از او نگرفتیم، او سراغ گرفت

گله نکرده ز ما گرچه رعیتش هستیم

 

ارث حضرت آدم

شادی برای تو، غم عالم برای من

از ماه‌های سال، محرم برای من

 

آوای آسمانی داوود مال تو

خاموشی مقدس مریم برای من

 

دل‌شوره‌های آفتاب

این قافله هر چه شتابش بیشتر شد

دل‌شوره‌های آفتابش بیشتر شد

 

جای تمام نخل‌ها، لشگر درآمد

با هر قدم یعنی سرابش بیشتر شد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×