من کشته و مردۀ تو، القلب لیدک

ای صاحب اختیار جانم، لبیک!

موسی گذرش به صحنت افتاد و شنید

این وادی کربلاست، فاحلع نعلیک

دنیای بی حسین اگر آخر غم است دنیای با حسین به آخر نمی‌رسد

این شاکلید قصۀ صحرای کربلاست سر می‌دهد حسین، ولی سر نمی‌رسد

از هرچه به غیر تو رها، می‌آییم

با عشق تو در شور و نوا می‌آییم

می‌آیی و پشت سرت ان شاالله

از صحن نجف به کربلا می‌آییم

مگر قرار نشد کربلایی‌ام بکنی؟

ترحمی به غم این جدایی‌ام بکنی؟

کبوتر حرمی‌ام، ولی بدون حرم

مگر قرار نشد که هوایی‌ام بکنی؟

هر روز صبح زود، به آقا سلام کن

یا گریه‌کن برای غمش، یا سلام کن

گر مثل من به کرب و بلایش نرفته‌ای

هر جا نشسته‌ای ز همانجا سلام کن

باز هم با روضه‌‌هایت گونه‌‌هایم خیس شد

با نوای نینوا نی در نوایم خیس شد

شور ذکر تو نمک پاشید، بین حنجرم

چشم‌های هیئتی‌ها با صدایم خیس شد

جای گله ز فاصله‌ها گریه می‌‌کنم

با نام سیدالشّهدا گریه می‌‌کنم

من که تمام عمر ز داغت گریستم

در بین قبر هم چه بسا گریه می‌‌کنم

کم نکن سایۀ لطفت ز سرم آقاجان

گرچه من جنس خرابم، بخرم آقاجان

آنقدر فکر و خیالم شده دنیا دیگر

از غم و غصۀ تو بی خبرم آقاجان

در سینه دوباره ابتلا می‌آید

غم باز به اردوی ولا می‌آید

دل‌‌های شکسته کاظمینی شده است

اینجاست که بوی کربلا می‌آید

بشنو از من، دارم از یارم حکایت می‌‌کنم

سینه‌ای دارم کز آن شرح محبت می‌‌کنم

هر جوانی را دلی هر عاشقی را سینه‌ای است

من دلی دارم که آن را وقف هیئت می‌‌کنم