دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
علم افتاده و ساقی بی دست

ای غریبان جهان منتظرت

همه دل سوختگان منتظرت

 

مرتضی ندبه برایت خواند

فاطمه سینه زنان منتظرت

بیا اباصالح

به بزم ماتم جدّت، بیا اباصالح

شده محرّم جدّت، بیا اباصالح

 

شعار صبح ظهور تو یالثارات است

به زیر پرچم جدّت، بیا اباصالح

بیشتر...

می‌شود هر روز اشکم در عزایت بیشتر

سوختم از روضه‌ات از‌های‌های ت بیشتر

 

می‌روم دنبالت‌ اما از حرم‌های شما

می‌رود تا کربلایت رد پایت بیشتر

چـشم‌های تـر

شبیه چشم شما چـشم‌های تـر دارد

کسی که خاک حسینیه را به سر دارد

 

تو گریه کردی و شد سرخ چهره، فهمیدم

که وقت روضۀ تـو اشک هم جگر دارد

 

خون جگر برای شما قوت شب شده

بدجور دلشکسته‌ای و گریه می‌کنی

از اشک چهره شسته‌ای و گریه می‌کنی

 

بگذار تا عبای تو را ما تکان دهیم

بر خاک‌ها نشسته‌ای و گریه می‌کنی

مه اندوه

با شعلۀ در سینه نوشتم که بخوانی

تا شعلۀ پنهان دلم را بنشانی

 

افسوس، نسیم سحری، زود سفر کرد

گفتم که سلام من غمگین برسانی

اشک حسین

سحر که نالۀ پر درد در گلوی من است

زجا بلند شوم وقت گفتگوی من است

 

مرور می‌کنم ایام عمر می‌بینم

هزار راه نرفته است رو بروی من است

لب وا کن و سخن ز تن بی کفن بگو

ما از ازل اسیر پریشانی توییم

دنبال دیدن رخ نورانی توییم

 

ما ورشکسته‌ایم نگاهی، ترحّمی

محتاج یک عطای سلیمانی توییم

غم حسین

مرا ببخش اگر که سلام یادم رفت

خراب روی تو بودم، کلام یادم رفت

 

مرا ببخش اگر که ز راه آمدی و

به پیش پای تو آقا، قیام یادم رفت

شه کرببلا

حالی بده همیشه بخوانم دعا فقط

فهمی به من بده که بخواهم تو را فقط

 

دردی حواله کن که بفهمم چه می‌کشی؟

بی فایده ست نالۀ آقا بیا فقط

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×