دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
عرش بر آب

یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا می‌اومد با یه مشک خالی از دور تک و تنها می‌اومد موج می‌زد سینۀ دریا تا که زلفاشو می‌دید ابرواش چقدر به اون چشمای زیبا می‌اومد

کوتاه سروده
با اشک وضو بگیر ایمانت را

امشب دو سه رکعت از دل یاس بخوان

از راز قنوت دست عباس بخوان

 

با اشک وضو بگیر ایمانت را

یک بار بیا نماز احساس بخوان

ما تشنۀ یک جرعه نوریم

از تن جدا تنهاترین دست

در نینوا شورآفرین دست

 

هفت آسمان زد بوسه بر خاک

افتاد وقتی بر زمین دست

در خانه، عباسم غلام و من کنیزم

تو شاهکار عشق‌بازی در زمینی

تو دست پنهان خدا در آستینی

اُمُّ الادب،  اُمُّ الوفا، اُمُّ البنینی

دلگرمی و وصف امیرالمونینی

کوتاه سروده
ای کاش...

میان کوچه‌ها آداب می‌ریخت

عرق از صورت ارباب می‌ریخت

 

و ای کاش آن زمان عباس هم بود

که روی آتشِ در، آب می‌ریخت

نذر حضرت ام‌کلثوم (س)
قدر خود از بوسۀ زیر گلو هم سهم داشت

ارث فامیلی یتیمی بود و او هم سهم داشت آه در این گنج موروثی عدو هم سهم داشت

 

اشک زهرا، اشک حیدر، آبروی عالم است قدر وسع خویش از این آبرو هم سهم داشت

به جنت، فاطمه صاحب عزا شد

به بستر خفته بانویی حزینه

در اوج غربت و غم در مدینه

 

به سینه دارد او یک باغ لاله

شده قوت و غذایش آه و ناله

خاتم انگشترت عباس شد

 

السلام ای بانوی والا تبار

فاطمه ام‌البنین، روح وقار

 

کوکب برج ولایت نام توست

یک جهان حجب وحیا درجام توست

گفت: عباسم! علمدار حسین من تو باش

خون دل‌های علی گل کرد برفرق سرش

می‌برد این دستۀ گل را برای همسرش

 

آنکه عمری کرد دلجویی ز پا افتاده را

حال می‌ریزد گل از خون در میان بسترش

کوتاه سروده
می‌شکند

در کوچۀ غم بال و پرش می‌شکند

با فاطمه باشد کمرش می‌شکند

از زینب و عباس بپرسید چرا

هرکس علوی شود سرش می‌شکند؟

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×