دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
هفتاد و دو سرمست

طوفان حماسه و فداکاری بود

چشمان غروب، گرم خونباری بود

 

هفتاد و دو سرمست، ز پا افتادند

وز ساغرشان، خون خدا جاری بود

 

تداوم عشق

در دشت جنون، لاله صفت باز شدند

خونین پر و بال، گرم پرواز شدند

 

ماندند، ولی به عشق رونق دادند

رفتند، ولی تا ابد آغاز شدند

صفحۀ باز عشق

با حنجر «هیهات»، هم‌آواز شدند

در هجمۀ شب، چو صبح، آغاز شدند

 

با پیکر صد پاره، به قاموس حیات

چون صفحۀ عشق، تا ابد باز شدند

عرش ستاره

این شیهۀ ذوالجناح است، می‌پیچید از سوی صحرا

سم‌ضربه‌هایش پیاپی، آشفته گیسوی صحرا

 

می‌توفد آسیمه‌سر اسب، توفانی از شن به پا کرد

می‌پیچد آیات ظلمت، تشباد و هوی هوی صحرا

 

دستان خیبری

هفتاد و دو ستارۀ خون‌آلود، حیران ماه و آینۀ رویت

می‌آید عطر کرب و بلا هر شب، از سمت استجابت گیسویت

 

طوفان چشم‌هات تماشایی‌ست، پلکی بزن تمام بیابان را

تا ابرهای حادثه برخیزد، از بین آسمان دو ابرویت

هفتاد و دو لحظه، لحظۀ پرواز

هفتاد دو ماه و ظهر عاشورا

شق القمر امام را دیدم

هفتاد دو و پشت آسمان خم شد

وقتی کمر امام را دیدم

آسمان هفتم

هفتاد و دو لحظه زندگی کرد زمین

تا پیله درید و پر در آورد زمین

 

یک جاده به آسمان هفتم بزنید

تنگ است برای این همه مرد، زمین

ذکر حماسه

دل را به شب خستۀ این قافله بسیار

گرگان همه جمعند، فقط بگذر و بشمار

 

هفتاد و دو آئینه که در سجده شکستند

هر تکه‌شان ذکر خدا گفت به تکرار

همراه قافله

وقتی ز دل یکدله‌ام صد دله می‌رفت

دیدم که دلم همره یک قافله می‌رفت

 

چون پای دلم همسفر قافله می‌شد

از این دل شوریده زبانم گله می‌رفت

شهید خدا

 

آنان که خرج بزم عزای تو می‌‌شوند

از زائران کرب و بلای تو می‌شوند

 

جاری کوثرند و مباهات فاطمه

این چشم‌ها که نذر ولای تو می‌شوند

  

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×