دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حج وداع

با پای پیاده از سفر آمد و رفت از «حج وداع» مختصر آمد و رفت

 

او بر سر جسم شهدا تا دم ظهر هفتاد و دو بار چون پدر آمد و رفت

 

سرجوش معانی

ای سخن از داغ تو مقتل شده

بین تل و تیغ معطّل شده

 

ای نفست رونق سنگ‌آوران

داعیۀ نیزه‌‌به‌جنگ‌آوران

 

بند هفتم: حَبلُ المَتین

در گوشۀ افق  پل رنگین کمان زدی

هفتاد و دو  بهشت زمرّد فشان زدی

 

تا پاسدار خون تو خون خدا شود

بطلان به خطّ کوفی «خطّ امان» زدی

عاشقی شیوۀ رندان بلاکش باشد

عشق هر قدر هم آسان بشود، سخت‌تر است

هر چه از وسعت آن شرح شود مختصر است

 

روی منبر، دم از ایثار زدن، کاری نیست

که عمل کردن و برخاستن از جا هنر است

خورشید غریب

روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه! نیزه‌ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه! این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه!  

گلخروش

ای پرچم کربلا به دوشت، زینب

 فریاد علی است گلخروشت، زینب

هفتاد و دو داغ را تحمل کردی  

قربان دل بنفشه پوشت، زینب

 

محشر بر نی

 

چیست این؟ حرمت اولاد پیمبر برنی  

همه غربت سی سالۀ حیدر، بر نی

چیست این کوچ غریبانۀ یک قافله مرد؟  

آخرین هجرت یک دسته کبوتر، بر نی

 

نشانۀ عشق

آن شب، شب عاشقانۀ عشق  

می‌خواند فلک، ترانۀ عشق

هفتاد و دو عاشق سلحشور  

رفتند به بیکرانۀ عشق

 

لالۀ پرپر زهرا

ای همه خلق جهان، شاهد یکتایی تو  

دل ما بیت الهی ز دلارایی تو

با وجود رخ خونین و به خاک آلوده  

صورتی را نتوان یافت، به زیبایی تو

 

فصل پنجم

امشب، ای غم، با من از دنیا مگو

با من از دنیای وانفسا مگو

خسته‌ام، از نفس این تکرارها

خسته‌ از نقش در و دیوارها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×