- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۲۳۰
- شماره مطلب: ۵۹۹۴
-
چاپ
محشر بر نی
چیست این؟ حرمت اولاد پیمبر برنی
همه غربت سی سالۀ حیدر، بر نی
چیست این کوچ غریبانۀ یک قافله مرد؟
آخرین هجرت یک دسته کبوتر، بر نی
اثر کاری هفتاد و دو حسرت، بر خاک
سیزده ضربۀ مرگ آور خنجر، بر نی
تن بگوییم که بی سر شده، یا سر بی تن؟
نی بگوییم به سر رفته، و یا سر بر نی؟
چه بگوییم، بگوییم قیامت شده است
یا بگوییم که بر پا شده محشر بر نی؟
میدود فاطمه با قافله، این چیست مگر؟
سر خونین پسر، یا دل مادر بر نی؟
دشت در حادثه میسوزد و میسوزد فاش
سر هفتاد و دو پروانۀ بی پر، بر نی
-
گرفتار
من به خون لبت ای دوست گرفتار شدم
حال سجاد تو را دیدم و بیمار شدم
در حسینیۀ ارباب شبی خوابم برد
صبح، پشت در یک میکده بیدار شدم
-
گندم ری
میسوخت خاک و آب، فقط استعاره بود
در آسمانِ مشک که غرق ستاره بود
اشکی نمانده بود که نذر عطش کند
ورنه فرات، منتظر یک اشاره بود،
-
نوکر
من نوکرم به خدمت ارباب دلخوشم
نوکر نبودهای که بدانی چه میکشم[1]
هر کس به عشق هیئت تو کرده خدمتی
من کفش جفت میکنم و مست و سرخوشم
محشر بر نی
چیست این؟ حرمت اولاد پیمبر برنی
همه غربت سی سالۀ حیدر، بر نی
چیست این کوچ غریبانۀ یک قافله مرد؟
آخرین هجرت یک دسته کبوتر، بر نی
اثر کاری هفتاد و دو حسرت، بر خاک
سیزده ضربۀ مرگ آور خنجر، بر نی
تن بگوییم که بی سر شده، یا سر بی تن؟
نی بگوییم به سر رفته، و یا سر بر نی؟
چه بگوییم، بگوییم قیامت شده است
یا بگوییم که بر پا شده محشر بر نی؟
میدود فاطمه با قافله، این چیست مگر؟
سر خونین پسر، یا دل مادر بر نی؟
دشت در حادثه میسوزد و میسوزد فاش
سر هفتاد و دو پروانۀ بی پر، بر نی