دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ناموس کبریا

شراره بر دل ناموس کبریا زده‌اند برای دیدن ما، شهر را صدا زده‌اند خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد سر تو را سر نیزه در انتها زده‌اند

 

عصر دهم

 

پیر شد

 عصر دهم بود، زمینگیر شد

حرمله

 با کف و با هلهله تقدیر شد

حبّ الوطن

آهو از دشت غزل دل بکن استثنائاً بوی سیب آمده چون از ختن استثنائاً

 

من خراسانی‌ام، اما وطنم کرببلاست متفاوت شده «حبّ الوطن» استثنائاً

مه‌پارۀ گهواره

ای حرمله! بر خاک فکندی گهرم را

خون ساختی از کشتن طفلم جگرم را

 

پرپر بزند پیش دو چشمت پسر تو

کآتش زدی از تیر سه‌پر، بال و پرم را

 

هجوم عام

لشگر هجوم عام نمودند بر سرش

آن یک به تیغ می‌زد و این یک به خنجرش

 

با حربه اکتفا ننمودند و فرقه‌ای

خاکم به سر! زدند ز کین، سنگ بر سرش

 

سرمست جام

 

جز حسین بن علی، شاه حجاز

کس به نرد عشق نامد پاک‌باز

 

از مدینه، سوی دشت کربلا

آمد آن سرمست از جام بلا

 

علیکنّ بالفرار

 با چشم اشک بار علیکنّ بالفرار با قلب داغ دار علیکنّ بالفرار

 

وقتی کمان حرمله شلاق دست شد پنهان و آشکار علیکنّ بالفرار

 

می‌سوزم و هوای دلم دشت کربلاست

 

بر آه آهِ من جگر سخت خاره سوخت

بر وای وای من دل سنگ ستاره سوخت

 

همچمون کبوتران ز عطش بال می‌زنم

لب تشنه‌ام، دلم، جگر پاره پاره سوخت

 

من بی حسین فاطمه آبی نمی‌خورم

از شط خبر رسیده که سقا نیامده ماه منیر خیمه ز صحرا نیامده هرگز کسی که تیغ کشد بر تو ای عمو تا این زمان هنوز به دنیا نیامده  

مشق بابا _ آب

غمی چو تلخ تر از درد بر تو حادث شد

که اشک‌های خدا روی گونه‌ات حس شد

 

بریده شد ز اذن تا اذن  گلو پس از این

زمین ز خون علی بیمۀ حوادث شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×