دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شبنم و زمزم

 

     شکر خدا به قافلۀ غم رسیده‌ام

     عمرم کفاف داد و به پرچم رسیده‌ام

 

   شبنم شدم، به چشمۀ زمزم رسیده‌ام

    مادر! به گریه‌های محرم رسیده‌ام

 

از محتشم بپرس

آمد محرم و خبرم را ز غم بپرس

از قلب من ز حال و هوای حرم بپرس

 

از منبر و حسینیه و شال و پرچم و

از بیرق و کتیبه و طبل و علم بپرس

 

خیر دو عالم

غم اگر از توست، مردن پای این غم راحت است

سوختن با روضه و با اشک و ماتم راحت است

 

بعد سیصد سال اگر نام حسین آمد وسط

سوی جنت رفتن حوا و آدم راحت است

 

عقیق یمن

امشب بنشین لحظۀ آتش زدنم را

بنشین و ببین بار دگر سوختنم را

 

یکسال برای غمتان لحظه شمردیم

یک آه بکش، چاک زنم پیرهنم را

 

در میان روضه از نفسم رهایم می‌‌کنند

حس من این است: هردم بی وفاتر می‌‌شوم

دائما از یوسف زهرا جداتر می‌‌شوم

 

اشک‌هایش را نمی‌فهمد دل آلوده‌ام

هر چه یادم می‌‌کند، بی اعتناتر می‌‌شوم

 

ماجرای من و عشق

دوباره بغض و کمی آه، علتش این است

حرم نرفته بمیرم؟ خجالتش این است

 

«سلام می‌‌دهم از بام خانه سمت حرم

ببخش نوکرتان را، بضاعتش این است»

 

اوج سر به راهی

ما را طبیب حاذق، بیمار می‌‌پسندد

بیمار چشم خود را، تبدار می‌‌پسندد

 

فرمود با اشاره، بعد از دو استخاره

یک بار مست و یک بار، هوشیار می‌‌پسندد

 

شاه‌طلب

ذکر حرم توست که گل کرده به لب‌ها

پس گوش بکن نالۀ «آقا بطلب‌» ها

 

تنبیه نکن، گر چه بدم، گر چه سیاهم

محتاج نوازش شده‌ام جای غضب‌ها

 

با تو خدا معادله‌ها را به هم زده

مهر تو پشتوانۀ ‌ایمان نوکر است

نوکر تمام عمر بدهکار این در است

 

چشمان خیس عالم و آدم گواه ماست

اینکه چقدر نام شما گریه‌آور است

 

علت خلقت من گریه برای غم توست

پسر فاطمه! ‌ای روشنی چشم ترم

سایۀ پهن، ز الطاف خدا روی سرم

 

مادرم آشپز بزم عزاخانۀ توست

و میاندار صف سینه زنانت پدرم

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×