دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آب پشت سرشان امّ بنین می‌ریزد

وقت پرواز رسیده، پر خود را برداشت

زودتر از همه آب‌آور خود را برداشت

 

مشک‌ها را که علمدار روی ناقه گذاشت

یا علی گفت و علی اصغر خود را برداشت

 

بغلش کرد و صدا زد که خدا رحم کند

بر سر دوش عمو دختر خود را برداشت

 

زبان حال حضرت ام البنین (س)
آب اگر ریخت ز مشک پسرم، شرمنده

خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین

آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین

 

زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت

از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین

شد اگر فتنۀ صد تیغ به پا، دست دهد

چه وداعی است، که باید به بلا دست دهد

می‌دود تیغ، که با خون خدا دست دهد

 

خیمه جان حوصله کن، تشنگی‌ات خواهد ریخت

به دل کودک اگر حال دعا دست دهد

 

در فرودست، مَهِ مشک به دستی انگار

رفته تا آب، به طفلان فرا دست دهد

بیشتر یاد لب عطشان سقا می‌کنم

هر زمان افطار خود با آب که وا می‌کنم

دیده‌هایم را فقط از اشک دریا می‌کنم

 

علت بیچارگی‌ام را خودم فهمیده‌ام

کم سحرها با خدای خویش نجوا می‌کنم

بیا تا غصه‌ها پایان پذیرد

بیا تا قلب خسته جان بگیرد

بیا تا غصه‌ها پایان پذیرد

بیاور با خودت مشک عمو را

بیا تا کودکی عطشان نمیرد

مدح حضرت علی اکبر (ع)
عباس بر او قل هوالله ُاحد خوانده

از خیمه بیرون آمده پیغمبری دیگر  پیغمبری دیگر که دارد کافری دیگر جبرییل هم دیگر همان جبرییل سابق نیست در محضرش می‌آید اما با پری دیگر

به مناسبت ولادت حضرت عباس (ع)
نخل ام‌البنین ثمر داده

 

جبریل آمده خبر داده

به همه مژدۀ سحر داده

 

خبر از فیض مستمر داده

نغمه‌ای عاشقانه سر داده

کوتاه سروده
بمیرد حرمله

چقدر آن قافله شرمنده‌ام کرد

نشان سلسله شرمنده‌ام کرد

تو را نه، کاش مَشکَت را نمی‌زد

بمیرد حرمله، شرمنده‌ام کرد

سرمایۀ بیداری

زخمی که به بازوی تو زد کاری بود

پرواز تو سرمایۀ بیداری بود

آن لحظه که مَشکت به زمین می‌افتاد

از هر طرفش اشک علی جاری بود

معمای رشید

 

 

نذر چشمان تو کردم، این دل بی ادعا را گوشۀ چشمی به من کن، ای فضیلت را تو مولا یک غزل نذر دلم کن، یک تبسم نذر چشمم تا بگویم من برایت، یک «غزل – لبخند» زیبا

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×