دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بوی سیب

مثل قدیم آمده‌ای باز در برم

با بوی سیب گیسوی خود در برابرم

 

مثل قدیم آمدی امّا نمی‌شود

تا سوی دامنت بِدوم، پر در آورم

 

این چشم وا نمی‌شود امّا تو باز کن

سیرم ببین و بعد بگو: وای مادرم!

الهی صورتش آتش بگیرد!

       

به زحمت تکیه بر دیوار می‌کرد گهی این جمله را تکرار می‌کرد

الهی صورتش آتش بگیرد! که با سیلی مرا بیدار می‌کرد

دعای خسته‌دلان

          

دوباره بوی خوش مشک ناب می‌آید

شمیم توست که با آب و تاب می‌آید

 

به صبح دولت من آسمان خورد غبطه

که نیمه شب به برم آفتاب می‌آید

 

مصیبت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام

         

صبا! برو به نجف، نزد بوتراب امشب

بگو بیا سوی شام از ره ثواب امشب

 

که گرد ماه ولا، انجم هدایت دین

به خواب رفته و لب­ تشنه بهر آب امشب

مجلس ظلمانی

 

آنَک سر امیر، به «دار الاماره» بود

طشت طلا، محلّ طواف ستاره بود

 

در گوشه‌ای ز مجلس ظلمانی یزید

بهت غریب دختر بی‌گوشواره بود

 

همدم درد

            

هیچ کس در شام با دردانه‌ات همدم نشد

هیچ کس جز عمه زینب همدم دردم نشد

 

حرف‌های عمه مرهم بود بر زخمم، ولی

هیچ کس بر زخم‌های عمه‌ام مرهم نشد

شهریار عشق

بعد تکمیل وداع آخرین

                        شهریار عشق شد در پشت زین

 

زد به پهلو‌ی فرس، نیش رکاب

                        تا شود از وصل جانان، کام‌یاب

 

 

غیرت سرخ هاشمی

آب؟ ... نه... اتهام تلخی بود که به دستان تو نمی‌آمد

 تو که دریای بیکران بودی، تشنگان غریب صحرا را

آه! بعد از چقدرها تاریخ، من هنوز از خودم پشیمانم

که چرا سد رفتنت نشدم؟... که چرا چشم‌های سقا را

رنگین‌تر

عشق تو در سینه ما از ازل دیرین‌تر است

این مدال مهر از خورشید هم زرین‌تر است

 

می‌شوم فرهاد بر کوه غزل حک می‌کنم

شورتر در شعرهایم از عسل شیرین‌تر است

 

آتش‌فشان

وقتی رسید قافله در مجلس یزید

بالا گرفت قائله در مجلس یزید

 

اشک سر بریده درآمد که پاگذاشت

زینب میان سلسله در مجلس یزید

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×