- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۳
- بازدید: ۱۵۶۴
- شماره مطلب: ۵۷۰۸
-
چاپ
درس عاشقی
جنبشی کرد از میان مهد ناز
شیرخواره، غنچهی لب کرد باز
کای پدر! آن عاشق شیدا منم
در جهان از عشق تو، رسوا منم
جان بابا! من ز عشقت سوختم
از تو درس عاشقی آموختم
در حرم من گوهر یکدانهام
شمع رویت را، پدر! پروانهام
مست میباشم من از جام الست
جرعهای زآن بادهام بنْموده مست
همچو خالی کنج لب افتادهام
من ز جانبازی عقب افتادهام
این دل سوداییام، تنگ است، تنگ
بعد اکبر، زندگی ننگ است، ننگ
درس انجامم تو در آغاز دِه
بلبلت را از قفس پرواز دِه
تا شوم پروانهی بی بال و پر
همچو شمعی من بسوزم تا سحر
تیر عشقت را بدون گفتوگو
جان بابا! من سپر سازم گلو
باز کن اکنون تو از بازوی من
رشتهی عشق و ببین نیروی من
عاقبت آن طفل خُرد بیگناه
شد، «رضایی»! کشته روی دست شاه
درس عاشقی
جنبشی کرد از میان مهد ناز
شیرخواره، غنچهی لب کرد باز
کای پدر! آن عاشق شیدا منم
در جهان از عشق تو، رسوا منم
جان بابا! من ز عشقت سوختم
از تو درس عاشقی آموختم
در حرم من گوهر یکدانهام
شمع رویت را، پدر! پروانهام
مست میباشم من از جام الست
جرعهای زآن بادهام بنْموده مست
همچو خالی کنج لب افتادهام
من ز جانبازی عقب افتادهام
این دل سوداییام، تنگ است، تنگ
بعد اکبر، زندگی ننگ است، ننگ
درس انجامم تو در آغاز دِه
بلبلت را از قفس پرواز دِه
تا شوم پروانهی بی بال و پر
همچو شمعی من بسوزم تا سحر
تیر عشقت را بدون گفتوگو
جان بابا! من سپر سازم گلو
باز کن اکنون تو از بازوی من
رشتهی عشق و ببین نیروی من
عاقبت آن طفل خُرد بیگناه
شد، «رضایی»! کشته روی دست شاه