- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۸/۱۳
- بازدید: ۱۷۱۰۰
- شماره مطلب: ۴۵۷
-
چاپ
شعر ایرج میرزا دربارۀ شام غریبان
سرگشته بانوان وسط آتش خیام
چون در میان آب، نقوش ستارهها
اطفال خردسال، ز اطراف خیمهها
هر سو دوان چو از دل آتش، شرارهها
غیر از جگر که دسترس اشقیا نبود
چیزی نماند در بر ایشان ز پارهها
انگشت رفت در سر انگشتری به باد
شد گوشها دریده پی گوشوارهها
سبط شهی که نام همایون او برند
هر صبح و ظهر و شام فراز منارهها
در خاک و خون فتاده و تازند بر تنش
با نعلها که ناله برآمد ز خارهها
شعر ایرج میرزا دربارۀ شام غریبان
سرگشته بانوان وسط آتش خیام
چون در میان آب، نقوش ستارهها
اطفال خردسال، ز اطراف خیمهها
هر سو دوان چو از دل آتش، شرارهها
غیر از جگر که دسترس اشقیا نبود
چیزی نماند در بر ایشان ز پارهها
انگشت رفت در سر انگشتری به باد
شد گوشها دریده پی گوشوارهها
سبط شهی که نام همایون او برند
هر صبح و ظهر و شام فراز منارهها
در خاک و خون فتاده و تازند بر تنش
با نعلها که ناله برآمد ز خارهها