- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۳
- بازدید: ۹۸۳
- شماره مطلب: ۴۴۳۰
-
چاپ
قماط عشق
اى پسر! مردانه جان ده با نشاط
تا بیاسایى از این ننگینقماط
خاک بر سر کن فرات و نیل را
بر کمر زن، دامن تبدیل را
خُرد بیند مر تو را کوتهنظر
لیک دارى صد جهان در زیر پر
باز پر، اى بازِ خوشپروازِ شاه!
تا بیابى لذّت آوازِ شاه
هر ستاره که مهش گیرد کنار
همچو مه گردد هماره نوبهار
باز رو تا سوى ماهِ نورپاش
نور گوى و نور جوى و نور باش
تیر آید، در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق
خوش ز پستان شهادت شیر نوش
تا سه جوى دیگرت آید به جوش
اصغرا! خوش از پى اکبر برو
کاکبر و اصغر، نهادسْتم گرو
تو که جزئى پیش رو، اى دلفریب!
تا که کُل از پى رسد، «عمّا قریب»
-
مادر و پسر
شنیدم که در عهد خیرالانام
رسول مکرّم، علیه السّلام
زنى را یکى طفل، گمگشته بود
چو دیوانگان، رو به مسجد نمود
-
گلشن و گلخن
وقت میدان رفتن شهزاده شد
چون پى جان باختن، آماده شد
همچو خور افکنْد بر خرگه، شعاع
بىکسان را خوانْد از بهر وداع
-
جان شیرین
هر پدر کاو بر سر جسم پسر آرد گذارى
برق مرگ وى زند بر خرمن عمرش، شرارى
اى نهال بارور! بار غم تو بر دل من
بس گرانبارى است، بارى؛ از دلم برگیر بارى
-
گوشۀ چشم
مگر ز حال پدر، اى پسر! تو بى خبرى؟
چرا به گوشۀ چشمى به من نمىنگرى؟
به حُسن خُلق و به شیرینى سخن، هرگز
دگر زمانه نیارد بسان تو پسرى
قماط عشق
اى پسر! مردانه جان ده با نشاط
تا بیاسایى از این ننگینقماط
خاک بر سر کن فرات و نیل را
بر کمر زن، دامن تبدیل را
خُرد بیند مر تو را کوتهنظر
لیک دارى صد جهان در زیر پر
باز پر، اى بازِ خوشپروازِ شاه!
تا بیابى لذّت آوازِ شاه
هر ستاره که مهش گیرد کنار
همچو مه گردد هماره نوبهار
باز رو تا سوى ماهِ نورپاش
نور گوى و نور جوى و نور باش
تیر آید، در کنارش کش به عشق
از سر ربوه نظر کن در دمشق
خوش ز پستان شهادت شیر نوش
تا سه جوى دیگرت آید به جوش
اصغرا! خوش از پى اکبر برو
کاکبر و اصغر، نهادسْتم گرو
تو که جزئى پیش رو، اى دلفریب!
تا که کُل از پى رسد، «عمّا قریب»