- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۵/۰۹
- بازدید: ۱۵۶۰
- شماره مطلب: ۴۱۲۹
-
چاپ
جواب سه پهلو
مادر، نه طفل تشنهی خود را به باب داد
مهتاب را فلک، به کفِ آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید
چشمش به لعلِ خشکِ وی از اشک، آب داد
بر طفل و بابِ او، چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را به سه پهلو، جواب داد
خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین
آن گُل نخورْد آب و به گلچین، گلاب داد
هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گل نداد ولی گل به آب داد
پرپر چو مُرغ میزد و تا پر نشسته، تیر
امّا به خنده، باز تسلّای باب داد
او خنده کرد و عالم از این خنده، گریه کرد
نگْرفت آب و، آب به چشمِ سحاب داد
اصغر به لایلای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مهدِ تراب داد
-
معصوم هفتم
ای پنجمین امام که معصوم هفتمی
از ما تو را ز دور «سلامٌ علیکمی»
بر درد جهل خلق، ز عالم طبیبتر
نامت غریب و قبر، ز نامت غریبتر
-
بزم عدو
از مهر، آسمان مدینه اثر نداشت
من سفرهام کباب، به غیر از جگر نداشت
«ما آن شقایقیم که با داغ زادهایم»
جز داغ دل، نصیب، جگر بیشتر نداشت
-
دلِ عشق
من نرد غم لیلی لیلا زدهام
دلخونم و چون لاله به صحرا زدهام
آنجا که سفینه النجاهاست، حسین
دریا، دلِ عشق و من به دریا زدهام
-
نی نامه
قمار عشق را خوش برده بودی
سرت آنجا که باده خورده بودی
تو بودی زخمۀ زخمیّ بیداد
که عمری بی صدا بودیّ و فریاد
جواب سه پهلو
مادر، نه طفل تشنهی خود را به باب داد
مهتاب را فلک، به کفِ آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید
چشمش به لعلِ خشکِ وی از اشک، آب داد
بر طفل و بابِ او، چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را به سه پهلو، جواب داد
خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین
آن گُل نخورْد آب و به گلچین، گلاب داد
هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گل نداد ولی گل به آب داد
پرپر چو مُرغ میزد و تا پر نشسته، تیر
امّا به خنده، باز تسلّای باب داد
او خنده کرد و عالم از این خنده، گریه کرد
نگْرفت آب و، آب به چشمِ سحاب داد
اصغر به لایلای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مهدِ تراب داد