- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۳
- بازدید: ۱۱۵۸
- شماره مطلب: ۳۳۹۵
-
چاپ
پروانه زاده
غم بین قلب کوچک او جا گرفته بود
آن کودکی که روضۀ بابا گرفته بود
میخواست عمه و پدرش را صدا کند
با آن صدای زخمیاش، اما گرفته بود
پروانه زاده بود و به هر سوی میدوید
آتش به روی دامن او پا گرفته بود
او میدوید و پشت سرش یک فرشته هم
با بال خویش معجر او را گرفته بود
پیش نگاه عمۀ خود روی پهلویش
دستی شبیه حضرت زهرا گرفته بود
-
دل زخمی
از دل شب زدۀ مکه سحر میآید
عاقبت عمر شب شهر به سر میآید
بال جبریل روی خاک زمین فرش شده
دارد از عرش خداوند خبر میآید
-
چشمۀ غم دنیا
سینهام چون تلاطم دریا
چشم من چشمۀ غم دنیا
دادهام این دل اسیرم را
دست بال و پر کبوترها
-
زخم برابر
لشکر کوفه به میدان دو برادر میدید
کربلا بار دگر عرصۀ محشر میدید
وقت تکبیر شد و گفت که ماشاءالله
پسر فاطمه رزم دو دلاور میدید
-
قاصدک سوخته
در دل زخمی خود درد نهانی دارم
دیدهام خون شده و اشک فشانی دارم
در همین شهر خودم فاتحهام را خواندم
بی کسم، در دل شب فاتحه خوانی دارم
پروانه زاده
غم بین قلب کوچک او جا گرفته بود
آن کودکی که روضۀ بابا گرفته بود
میخواست عمه و پدرش را صدا کند
با آن صدای زخمیاش، اما گرفته بود
پروانه زاده بود و به هر سوی میدوید
آتش به روی دامن او پا گرفته بود
او میدوید و پشت سرش یک فرشته هم
با بال خویش معجر او را گرفته بود
پیش نگاه عمۀ خود روی پهلویش
دستی شبیه حضرت زهرا گرفته بود