- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۲/۲۴
- بازدید: ۲۹۲۸
- شماره مطلب: ۱۶۰۸
-
چاپ
هق هق لشکر
وای من خیمهها به غارت رفت
گیسویی روی نی پریشان شد
وسط چند خیمۀ سوزان
خواهری دل شکسته حیران شد
وای من چادری به یغما رفت
بانویی معجرش در آتش سوخت
مرد بیماراین حرم تنهاست
نیمی از بسترش در آتش سوخت
شعله و دود تا فلک میرفت
کربلا هم سقیفهای دارد
به لب کُند تیغ خرده نگیر!
هر که اینجا وظیفهای دارد
عاقبت هرچه بود، با سختی
سرخورشید را جدا کردند
مرد خورجین به دستی آوردند
صحبت از درهم و طلا کردند
مرد خورجین به دست با سرعت
سمت دارالعماره میتازد
مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی
مملو از گوشواره میتازد
باد تند خزان چه سوزی داشت!
چند برگی ز لالهای گم شد
در هیاهوی زیور زینب
گوشوارِ سه سالهای گم شد
وای از هق هق النگوها
آسمان هم به گریه افتاده
در شلوغی ِ عصرعاشورا
حرمله یاد هدیه افتاده
حرف خلخال را دگر نزنید
درد ِسرسازمیشود به خدا
دختران تازه یادشان رفته
زخمها باز میشود به خدا
سر عباس را به نیزه زدند
تا ببیند چه بر حرم رفته
تا ببیند نگاه یک لشگر
سمت بانویی محترم رفته
-
شهر علی نشناخت بانوی خودش را
بالم شکسته، از پرم چیزی نگویم
از کوچ پر دردسرم چیزی نگویم
طوفان سختی باغمان را زیر و رو کرد
از لالههای پرپرم چیزی نگویم
-
استاد درس رزم علمدار کربلا
شاهنشه اریکۀ قدرت اباالحسن
اسطورۀ صلابت و غیرت اباالحسن
یا والی الولی، ید حق، بندۀ خلف
یا مظهر العجایب عالم، شه نجف
-
فصل بلوغ شیعه یقیناً محرم است
در کوچهها، نسیم بهشت محرم است
این شهر بی مجالس روضه، جهنم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلی عشق مجسم است
-
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
آه دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال، تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
هق هق لشکر
وای من خیمهها به غارت رفت
گیسویی روی نی پریشان شد
وسط چند خیمۀ سوزان
خواهری دل شکسته حیران شد
وای من چادری به یغما رفت
بانویی معجرش در آتش سوخت
مرد بیماراین حرم تنهاست
نیمی از بسترش در آتش سوخت
شعله و دود تا فلک میرفت
کربلا هم سقیفهای دارد
به لب کُند تیغ خرده نگیر!
هر که اینجا وظیفهای دارد
عاقبت هرچه بود، با سختی
سرخورشید را جدا کردند
مرد خورجین به دستی آوردند
صحبت از درهم و طلا کردند
مرد خورجین به دست با سرعت
سمت دارالعماره میتازد
مرد خوش قول ِ کوفه با جیبی
مملو از گوشواره میتازد
باد تند خزان چه سوزی داشت!
چند برگی ز لالهای گم شد
در هیاهوی زیور زینب
گوشوارِ سه سالهای گم شد
وای از هق هق النگوها
آسمان هم به گریه افتاده
در شلوغی ِ عصرعاشورا
حرمله یاد هدیه افتاده
حرف خلخال را دگر نزنید
درد ِسرسازمیشود به خدا
دختران تازه یادشان رفته
زخمها باز میشود به خدا
سر عباس را به نیزه زدند
تا ببیند چه بر حرم رفته
تا ببیند نگاه یک لشگر
سمت بانویی محترم رفته