- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۱/۰۱
- بازدید: ۴۶۴۱
- شماره مطلب: ۱۰۸۵
-
چاپ
از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز
آشوب به غارت بَرد این قافلهها را
صدها پَر جاماندۀ این چلچلهها را
از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز
پاسخ بدهد خنجرتان حرملهها را
غم ریخت به سجادۀ خورشید سحرگاه
خم کرد مصیبت کمر نافلهها را
ای کرب و بلا مقتل پرهای شکسته
طاقت به سرآمد همۀ حوصلهها را
هی مویهکنان عشق به دنبال تو بارید
هی کوچه به کوچه غم این فاصلهها را
ای شور غزل بغض فروخوردۀ این عشق
شاعر شدهام عقدهگشایم گلهها را
این جمعه اگر منجی موعود نیاید
پاسخ که دهد تکتک این مسئلهها را
-
گل نیلوفر
آهسته میسوزد در آتش بالهایم، بابا ببین گنجشک بیبال و پرت را
آن دستهای بی مروّت میکشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را
بابا ببین! این گرگهای وحشی شام، امشب برهنهپایمان زنجیر کردند
در کوچهها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوریهای یاس پرپرت را
-
آیههای کوثرش اعجاز کرد
بیامان بغض ملائک میشکست، خلوت خاموش هر ناقوس را
آسمان واژه به واژه مینوشت، غربت شبهای اقیانوس را
دستهای تیرۀ کفر و حسد، میزند سیلی به روی ماه شب
بغض میریزد درون چاه شب، تارها سازد غمی محسوس را
با سکوت مرگبارش فتنهای، میشکافد سینۀ آیینه را
سنگها آهسته پرپر میکنند، سینه سرخِ در قفس را
-
بانوی آب و آینه
دریای پرسخاوت و موّاج کائنات
بانوی آب و آینهای کشتی نجات
از آسمان هفتم تا پهنۀ زمین
روشنتری تو از همۀ جلوههای ذات
حتی فرشتگان خدا غبطه میخورند
بر زمزم زلال تو ای کوثر حیات
از کعبه به خونخواهی این قوم به پاخیز
آشوب به غارت بَرد این قافلهها را
صدها پَر جاماندۀ این چلچلهها را
از کعبه به خونخواهی این قوم به پا خیز
پاسخ بدهد خنجرتان حرملهها را
غم ریخت به سجادۀ خورشید سحرگاه
خم کرد مصیبت کمر نافلهها را
ای کرب و بلا مقتل پرهای شکسته
طاقت به سرآمد همۀ حوصلهها را
هی مویهکنان عشق به دنبال تو بارید
هی کوچه به کوچه غم این فاصلهها را
ای شور غزل بغض فروخوردۀ این عشق
شاعر شدهام عقدهگشایم گلهها را
این جمعه اگر منجی موعود نیاید
پاسخ که دهد تکتک این مسئلهها را