دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کاروان کربلا

از حریم کعبه، آهنگ سفر داریم ما

 مقصدى بالاتر از این در نظر داریم ما

 

می‌رویم از کعبه، سوى کربلاى پُربلا

 کاین چنین حکم از خداى دادگر داریم ما

 

 

حجّ برتر

اى مُحرمان مَحرم! بار سفر ببدید

 احرام حجّ خونین بار دگر ببندید

 

من خود خلیل عشق و چاووش کربلایم

 چاووش کربلا را بار سفر ببندید

 

سوز عطش

از سوز عطش، سوخت پر و بال حسین

کس نیست جز او با خبر از حال حسین

 

ترسم ز عطش یکی یکی جان بدهند

ای آب! برس به داد اطفال حسین

 

میعاد

 

آن روز که تشنه رو به میعاد کنم

از تشنگی حسین، فریاد کنم

 

هر روز به خاک قبر من آب زنید

تا باز از آن تشنه‌جگر یاد کنم

رباعى

اى آب روان گشته به فرمان حسین!

 در آرزوى تو جان طفلان حسین

 

سوگند به زهرا! که تویى کابینش

 خود را برسان بر لب عطشان حسین

 

اربعین

ما جدا از تو چه دیدیم، خدا می‌داند

تا چه دیدیم و شنیدیم، خدا می‌داند

 

این سفر بود چهل روز ولی در این راه

این چهل روز چه دیدیم، خدا می‌داند

 

جواب کوبنده

زینب آن جلوه‌ی شکیبایی

روح دانایی و توانایی

 

منطقش منطق متین علی

خطبه‌اش خطبه‌های زهرایی

 

بوسه باران سنگ‌ها

 

بر سر ببْریده‌ی دور از تنت هر دم سلام!

آفتاب روز کوفه! ماهتاب شام شام!

 

سر به روی نیزه و تن زیر سمّ اسب‌ها

من ندانم مادرت زهرا بگرید بر کدام

قرآن ناطقم

 

قرآن ناطقم که چنین پاره‌پاره‌ای

تو خفته‌ای به خاک و مرا نیست چاره‌ای

 

خورشید من ببین که دگر زینب تو را

در هفت آسمان نبُوَد یک ستاره‌ای

وداع از قتلگاه

بسته‌ام بار سفر از کویت

سر نداری که ببوسم رویت

 

کاش! می‌شد همه شب با سر تو

چون نسیمی که وزد بر مویت،

 

تشنگى در کربلا

بر لب دریا، لب دریادلان خشکیده است

 از عطش دل‌ها کباب است و زبان خشکیده است

 

کربلا بستان عشق است و شهامت؛ اى دریغ!

 کز سَموم تشنگى، این بوستان خشکیده است

 

 

دل سوزان

اى حسین! اى که روان است به فرمان تو آب!

 می‌خورد عشق ز سرچشمه‌ی عرفان تو آب

 

این که سرسبز بُوَد تا ابدیّت اسلام

 این چمن می‌خورد از خون شهیدان تو آب

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×