دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
به یحیی و سیاوش جلوه می‌بخشد گل خونت

نمی‌دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم

 

تو را در مثنوی، در نی، تو را در‌ های و هو، در هی تو را در بند بند ناله‌های بی‌صدا دیدم

 

تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی تو را شکل توسل، مثل ندبه، چون دعا دیدم

 

کوتاه سروده
زینب دیگر در این سفر تنها نیست

من هستم و تو، علی دگر تنها نیست

زهرای غریب و خون جگر تنها نیست

 

من هستم و تو، به شام باید برویم

زینب دیگر در این سفر تنها نیست

 

سرنوشت آسمان و چرخ را وارونه کرد

بر کبودای زمین هنگامۀ محشر گذشت آسمان در هاله‌ای از خون وخاکستر گذشت چشم‌های خونفشان آسمان خشکید وسوخت زآنچه در اوج عطش, بر چشمۀ کوثر گذشت  

وضو از خون کند رند نظر باز

پرستو،عشق پیشه، تیز پرواز قلندرکیش، سرمست سرانداز

فتاده مست در جولانگه عشق تنش بی سر سماعی کرده آغاز  

وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»

در مشک تشنه، جرعۀ آبی هنوز هست اما به خیمه‌ها برسد با کدام دست؟

برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»

تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت سنگی زدند و کوزۀ لب تشنگان شکست!

کوتاه سروده
یک دختر

اشک و غربت خرابه و یک دختر

آه و حسرت خرابه و یک دختر

تشتی از زر میان آن یک خورشید

شام و ظلمت خرابه و یک دختر

تو انتخاب خدایی برای سقایی

غزل غزل بنویسم حدیث رویایی

برای اوج ادب منتهای شیدایی

 

برای وصف شماپای شعر می‌لنگد

تو انتخاب خدایی برای سقایی

چون سیب سرخ افتاد، از بس رسید عباس

 

در خود شکست آن شب، از خود برید عباس

اوج ولایت است این، خود را ندید عباس

آن عاشقان یکدست، هفتاد تن نبودند...

یک تن شدند، یک تن، اول مرید عباس  

کوتاه سروده
قرآن سر حسین

ماندم که چه حکمتی است در سر نیزه

قرآن و علی، حسین و سر، سر نیزه

 

صفین شده دوباره ، حالا رفته

                                    قرآن سر ِ حسین بر سر نیزه

اقتدار فاطمی

دارد به دل صلابت کوه شکیب را

از لحظه‌ای که بوسه زده زخم سیب را

 

با اقتدار فاطمی خود رقم زده

در کربلا حماسۀ أمن یجیب را

عشق علیه السلام

شور به پا می‌کند خون تو در هر مقام می‌شکنم بی‌صدا در خود هر صبح و شام

باده به دست تو کیست؟ طفل جوان جنون پیرغلام تو کیست؟ عشق علیه السلام  

چقدر صحنۀ اعجاز عاشقی زیباست

شروع فصل سرودن، شروع ماتم هاست و درنگاه ِ تمام ِ فرشته‌ها غوغاست چقدر تشنه پریدن به کامشان شیرین چقدر وسعت دل‌های پاکشان دریاست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×