دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!

نسیم روضه وزیدن گرفته در مویت 

غروب می‌چکد از تارهای گیسویت

 

کجاست جای لبم روی ماه پیشانیت

چقدر فاصله افتاده بین ابرویت!

کوتاه سروده
تا لحظۀ آخر

آن دسته که تا لحظۀ آخر ماندند

مردان همه در مرامشان درماندند

 

از بس ز اهالی زمین سر بودند

سردار شدند، چونکه بی سر ماندند

کوتاه سروده
‌بیعت‌ها

 

بیعت‌ها فرق می‌کنند

در شام، دست می‌دهند

در کربلا، دست می‌دهند

نذر حضرت علی اکبر (ع)
یعقوب دارد می‌دود تا گودی مقتل

آئینه‌اش را آب کرد اشراق مانوسی

آینده‌اش را گفت قدّیسی: که قدّوسی

 

پیش تجلی‌اش همه موسای مدهوشند

این شعله را قابل نباشد هیچ فانوسی

 

 

در کربلا شکسته شد آئینۀ علی

در راه عشق مقصد آئینه ها یکی ست

میعادگاه و قبلۀ اهل ولا یکی ست

 

در سیر خلق، راه وصال خدا یکی ست

یعنی حقیقت نجف و کربلا یکی ست

کوتاه سروده
سقا

 

 

حتی میان یک دشت کشته بی‌سر

شناختمت

سقای بی‌دست!

وقتش رسیده است که پر در بیاوری

وقتش رسیده است که پر در بیاوری

از راز خندۀ همه سر در بیاوری

 

وقتش رسیده است که با روضه‌های خشک

اشکی ز چشم چند نفر در بیاوری

نذر حضرت عباس (ع)
به عمق حادثه بی اضطراب می‌رفتی

سوار مرکب خود سوی آب می‌رفتی

نه یکنواخت که با پیچ و تاب می‌رفتی

 

فرات مشکل ما را ز چشم‌های تو خواند

در آن دمی که تو با مشک آب می‌رفتی

این روزها حسین مرا زخم می‌زند

ما گریه می‌کنیم تمامی سال را

کامل نمی‌کنیم به جز این کمال را

 

خورشید جلوه زار معانی است پیش خلق

چشمی که سرکشد قدحی زآن جمال را

کوتاه سروده
گله‌های حسین

پیامبر گله‌ها را گوش می‌کند

حسین بر می‌شمارد:

اول: نامه‌ها ..

دوم: خیمه‌ها ..

سوم: ..

بغض پیامبر می‌شکند

انگشتت کو؟!

دامنی که بوی دود می‌دهد

این خرابه بوی عود می‌دهد

بوی گرمی وجود می‌دهد

 

دامنی دوباره خیس می‌شود

دامنی که بوی دود می‌دهد

 

نذر حضرت عباس (ع)
تو پیر معنوی باد و خاکی و آبی

تو از عشیرۀ نوری ز ایل مهتابی

که هر کجا بروی خاضعانه می‌تابی

 

لجام وحشی امواج رام دست تواند

تو از طوایف پیغمبران گردابی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×