- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۱۱/۱۹
- بازدید: ۱۸۴۴
- شماره مطلب: ۱۰۰۱
-
چاپ
نذر حضرت عباس (ع)
به عمق حادثه بی اضطراب میرفتی
سوار مرکب خود سوی آب میرفتی
نه یکنواخت که با پیچ و تاب میرفتی
فرات مشکل ما را ز چشمهای تو خواند
در آن دمی که تو با مشک آب میرفتی
مگر به طالع گهوارۀ عطش آلود
چه دیدهای که چنین با شتاب میرفتی
تو بال سبز دعایی که با پر آمین
به سمت عرش خدا مستجاب میرفتی
نگاه چشم تو گرچه هزار طوفان داشت
به عمق حادثه بی اضطراب میرفتی
چو آه سرد که در سینه بر نمیگردد
ز عمق گوشۀ درد رباب میرفتی
زکات واجب سیال نهر علقمه را
برای این که بگیری ز آب میرفتی
-
ختم دو دست
به روی سینۀ تو، جای بوسه حتّی نیست
وَ زخم خوردهتر از پیکرت، در این جا نیست
چه فکر میکند این جوی چشمْتنگ و خسیس؟
سرابِ برکۀ کوچک، حریف دریا نیست
-
سیمرغ فدایی
دل من بر سر این دار، صفایی دارد
وه! که این شهر، چه بام و چه هوایی دارد
خانۀ پیرزنی، خلوت زاویۀ من
هر که شد وحی به او، غار حرایی دارد
-
سیمرغ
زینب فرشته بود و پر خویش وا نکرد
این کار را براى رضاى خدا نکرد
پر میگشود اگر، همه را باد برده بود
سیمرغ بود و جلوۀ بى انتها نکرد -
هر سال با حسین تو تحویل میشود
گفتـنـد وزن و قافیــه تعطیـل میشود
قحطـی اسـتعاره وتمثـیلمیشود
قوت گرفت شایعه میگفت بعد از این
هر صورتی به آینه تحمیل میشود
حتـی خبـر رسـیـد کـه از سردی هـوا
گـلدسـته چـند ثـانـیه قندیل میشود
نذر حضرت عباس (ع)
به عمق حادثه بی اضطراب میرفتی
سوار مرکب خود سوی آب میرفتی
نه یکنواخت که با پیچ و تاب میرفتی
فرات مشکل ما را ز چشمهای تو خواند
در آن دمی که تو با مشک آب میرفتی
مگر به طالع گهوارۀ عطش آلود
چه دیدهای که چنین با شتاب میرفتی
تو بال سبز دعایی که با پر آمین
به سمت عرش خدا مستجاب میرفتی
نگاه چشم تو گرچه هزار طوفان داشت
به عمق حادثه بی اضطراب میرفتی
چو آه سرد که در سینه بر نمیگردد
ز عمق گوشۀ درد رباب میرفتی
زکات واجب سیال نهر علقمه را
برای این که بگیری ز آب میرفتی