دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
کنار ماه رخت سوخت، سوخت چون خورشید

          

عزیز فاطمه! برخیز بهر استقبال

که زینب آمده با یک جهان شکوه و جلال

 

اگر چه سرو قدش را شکسته کوه غمت

به بام چرخ نهاده لوای استقلال

از کربلا تا شام

 

بیش از چهل منزل به دنبال سر ِ تو

از کربلا تا شام آمد خواهر ِتو

 

هم هِجر ِ تو هرگز نمی‌شد باور ِ من

هم هِجر ِ من هرگز نمی‌شد باور ِ تو

 

       

فتح شام

        

از جان خود اگرچه گذشتم به راحتی

دل کنده‌ام ولی زتنت با چه زحمتی

 

می‌خواستم به پات سرم را فدا کنم

اما به خواهر تو ندادند مهلتی

گریه کرده‌ام

         

هر روز پای منبر تو گریه کرده‌ام

بر روضۀ مکرّر تو گریه کرده‌ام

 

هر روز پا به پای سرت سنگ خورده‌ام

هر شب به زخم حنجر تو گریه کرده‌ام

یادش به خیر

     

آمدم این‌جا دوباره ...؛ لشکرت یادش به خیر!

قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش به خیر!

 

اوّلین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟

شد رکابم ساقی آب آورت یادش به خیر!

 

صلّی الله علیک یا عقیله بنی هاشم

«چشم گریان سویت از شام خراب آورده‌ام» «خیز، ای لب تشنه! از بهر تو آب آورده‌ام» گر بپرسی داغ تو با سینۀ خواهر چه کرد قامت خم گشته‌ای بهر جواب آورده‌ام

صلّی الله علیک یا اباعبدالله

           

آمد آن روزی که داور جلوه‌ای دیگر کُند

جلوه‌ای کز جلوه‌های دیگرش بهتر کُند

 

نور افشاند جمال خویش را ظاهر کُند

وز جمال خویشتن، عالم فروزان تر کُند

طلوع

          

مه شب کند هماره به چرخ برین طلوع 

در روز کس ندیده کند بر زمین طلوع‏ 

 

من دیده‌‏ام ولیک که اندر زمین مهی 

چون آفتاب کرده به روزی چنین طلوع‏ 

مصیبت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السّلام

         

صبا! برو به نجف، نزد بوتراب امشب

بگو بیا سوی شام از ره ثواب امشب

 

که گرد ماه ولا، انجم هدایت دین

به خواب رفته و لب­ تشنه بهر آب امشب

السلام علیک یا زینب کبری

      

مثل نماز مثل دعا صبح و ظهر و شام

ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام

 

روضه به روضه گریۀ ما فرق می‌کند

چون فرق بین نافله‌ها صبح و ظهر و شام

حضرت علیٌّ الاصغر

             

یم فضل و عفاف و زهد و عصمت گوهر آورده

مه تابندۀ برج ولایت اختر آورده

 

نهال آرزوی یوسف زهرا بر آورده

عروس فاطمه امشب علیّ اصغر آورده

بدون دست ز خون جبین گرفت وضو

     

ستارگان! همه در علقمه برید نماز

که اوفتاده در آنجا به خاک ماه حجاز

 

هزار حیف که در لحظۀ شهادت خود

نشد که دیده کند بر روی برادر باز

     

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×