دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ملکۀ روم

 

بلبل طبعم ز نو، کرد به بُستان گذار

 تا بسرایم یکی معجزه، هان! گوش دار

 

هست ز اعجازِ آن منبع نور خدا

 که نُه ولی را بُوَد، در این جهان، یادگار

 

 

طاووس و یوسف

و چشم ابری من بر کویر خواهد ماند

همیشه جملۀ نعم‌الامیر خواهد ماند

 

چقدر فرصت پرواز، آسمان خالی

و پشت میله کبوتر اسیر خواهد ماند

 

قمر زهرا

ای آنکه خداوند یکتا به تو می‌نازد

تو یوسف زهرایی، مولا به تو می‌نازد

 

تو جنت الاعلایی، جان بخش مسیحایی

از بس که تو زیبایی حورا به تو می‌نازد

تأخیر

ای وعدۀ خدا ز چه تأخیر کرده‌ای؟

دیگر برای آمدنت دیر کرده‌ای

 

در اشتیاق پیرهنت سالیان سال

یعقوب چشم‌های مرا پیر کرده‌ای

از سلالۀ بهار

خواب دیده‌ام پرندگان پلید می‌شوند

وقتی از ظهور عشق، ناامید می‌شوند

 

برگ برگ سیب‌هایمان کبود می‌شوند

سروها پر از شکوفۀ شهید می‌شوند

قشلاق عشق

ای از تبار عاطفه ضامن شو، از چنگ هر چه حادثه آهو را

قشلاق عشق کوی بهارانت، ای جَلد کرده هر چه پرستو را

 

ماه شب چهارده عصمت، در چاه رفته یوسف سامرّا

دنیا تمام دیدۀ یعقوب است، از عالمی دریغ مکن سو را

باغبان خاک

جمعه به جمعه از خبرت حرف می‌زنند

مردم چقدر پشت سرت حرف می‌زنند

 

مانند آفتاب که از نور و سایه‌اش

از شایعات دور و برت حرف می‌زنند

چارپارۀ چشمانش

آن سوی چشم‌های خدا مردی‌ست

مست حضور تشنۀ روییدن

می‌گیرد آسمان نگاه او

آدینه‌ها بهانۀ باریدن

خون نسل عطشان

ترک کعبه می‌گوید کعبه‌زاده‌ای دیگر

سوی بی‌خماری‌ها، مست باده‌ای دیگر

 

راه آسمان‌هارا بی‌بُراق می‌تازد

تا بهشت می‌گیرد راه جاده‌ای دیگر

شیعه را پاسدار می‌آید

 

باز بوی بهار، عطر نعیم

صحبت کردگار و لطف رحیم

 

باز آهنگ رَبَّناَ اغفرلی

نیتِّ قُربِ آشنای قدیم

طیّ هفته

دیگر چه صحبتی‌ست میان من و شما

وقتی فکنده‌ام ز دلم پردۀ حیا

 

گاهی به صبح جمعه کنم جستجویتان

حتی به گریه گویمت آقا بیا بیا

ذکر گره‌گشا

در شب تو روشنایی اگر یافتی بگو

در غصه، آشنایی اگر یافتی بگو

 

در بزم ما اشاره کم از قیل و قال نیست

از ما تو هوی وهایی اگر یافتی بگو

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×