دسترسی سریع به موضوعات اشعار
لذت دیدار
من دربهدر پنجرهفولادم و دیریست
بین من و آن پنجره دیوار زیاد است
گندم به کبوتر بدهم، شعر بگویم
آخر چه کنم؟ در حرمت کار زیاد است
شاهی ولی غریبترین شاه عالمی
شاه منی که مونس هر سال و هر دمی
شاهی ولی غریبترین شاه عالمی
باران اشک، اذن ورود حریم توست
در هر کویر علت باران نمنمی
حیرت نکن از اینکه خرابم مقابلت
آخر همان که از ته دل دوست دارمی
کرامت رئوف
خاک حرم رسید، دوا نیز داده شد
آب حرم رسید، شفا نیز داده شد
ما طور خواستیم، مقیم حرم شدیم
ما جلوه خواستیم، خدا نیز داده شد
شاه طوس
خواستم تا شبی قلم بزنم
خط سرخی به روی غم بزنم
خواستم تا به یاری خورشید
در سیاهی شب قدم بزنم
تا که مخلوط عشق و عقلم را
باز از نو دوباره هم بزنم