دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
از بنی کلاب

یک چشم می‌کشد به روی خاک عکس آب

یک دست می‌زند به فلک نقش ماهتاب

 

عکس چهار قبر کشد مادری به خاک

هر روز زائر است در این قطعه آفتاب

ابر بهاری

وقتی تو دل نازکتر از ابر بهاری

حق داری از دوری گل‌هایت بباری

 

تو همچنان شمعی که بعد از آن وقایع

کارت شده یک عمر تنها گریه، زاری

دو اسماعیل

چه قابل دارد ابراهیم از این پس من، دو اسماعیل

بگیر از دست‌های منتظر لطفاً، دو اسماعیل

 

اگر چه من درختم شاخه‌ام تنها دو گل دارد

همین دار و ندارم هست از گلشن، دو اسماعیل

 

برگ‌ریزان

خبر داده بودند بین‌النهرین را

برگ‌ریزانی می‌آید

غم‌های جهان

شبیه گُل که با هر چیز دیگر فرق دارد

ولی نه، با گل این شرم معطّر فرق دارد

 

و با آتش‌فشان‌های تب‌آلود جهان هم

دو چشمش، این دو خورشید شناور، فرق دارد

 

خورشیدهای گمشده

این نام‌ها که زمزمه‌ای بر لب منند

خورشیدهای گمشدۀ زینب منند

 

بی‌دعوت از مسیر شهادت گذشته‌اند

این «از مدینه آمده‌ها» کوکب منند

فصل بلند شکفتن

حالا تو از همیشۀ خود سر به زیرتر

از هر چه شعر، هر چه غزل، بی‌نظیرتر

 

طوفان چندم است، مگر می‌توان شمرد؟!

آه‌ای زنی که کوه به صبرِ تو سجده برد!

حضور سرخ ۲

شب شد! ولی نه! قافله شب را کنار زد

خورشید، خیمه در جریان غبار زد

 

منبر نهاد، حضرت خورشید، روی باد

مکتب! طنین خطبه‌ی غرای بامداد!

حضور سرخ ۱

آهی کشید و دور و برش را نگاه کرد

بی‌اختیار، پشت سرش را نگاه کرد

 

مثل همیشه طرز نگاهش غریب بود

این التفات پر هیجانش عجیب بود

دو ماه پاره

دو میوۀ دل خود را سپرده دست برادر

نگاه خیمه پر از اشک، وداع آخر مادر

 

شفق شفق گل خورشید به روی دامن این دشت

دو ماه پاره گواه طلوع سرخ برادر

 

سرا پردۀ حجاب

قدیسۀ مکرمه بانوی آفتاب

مستورۀ عفیفه، سراپردۀ حجاب

 

مهتاب آسمان ادب در محاق نور

سایه‌نشین عرش علی روی بال محور

همدم غم‌ها

پاک‌ترین بانوی روی زمین

نام تو شد فاطمه امّ‌البنین

 

ما ز غم داغ تو دلخسته‌ایم

دل به ولای پسرت بسته‌ایم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×